یادداشت آریانا سلطانی
1403/10/11
خدا مادر زیبایت را بیامرزد اثر حافظ خیاوی «شاید هم مادر عقیل زیبا نبوده. آدم باور نمیکند مادر عقیل زیبا باشد. مادر عقیل اگر زیبا بود، زن پدر عقیل نمیشد. آدمهای بیپول زن زیبا ندارند. مسلم زن زیبا ندارند. ابراهیم هم زنش زیبا نیست. پدر عقیل هم پول نداشته. اگر پول داشت، کمی هم به عقیل میرسید. اگر عقیل پول داشت، دم در نمیایستاد. مثل دوستهای پدر میرفت داخل، مینشست روی مبل. کسی هم نمیگفت خدا مادر زیبایت را بیامرزد. اگر هم کسی میگفت شاید ناراحت نمیشد. اگر عقیل پولدار بود شاید میخندید. میگفت خدا رفتگان شما را هم بیامرزد.» حافظ خیاوی را با مجموعه داستان «مردی که گورش گم شد.» شناختم. این نویسنده اهل مشگینشهر(خیاو) داستانهایی را مینویسد که گویی زندهاند. از صفحات کتاب بیرون نمیزنند و تصاویر زنده نمیسازند، بلکه خواننده را داخل کلمات میکشند. گردابی از کلمات و تصاویر و آدمها و وقایع و احساسات. قلم این نویسنده صاحب سبک، که در ادبیات داستانی معاصر جایگاه مهمی دارد، جذابیت خاص خود را دارد. در این مجموعه داستان حافظ خیاوی با کلماتی که به سرعت و ناگهانی پیش کشیده میشوند، همچو تداعی آزاد، دنیاهایی را خلق میکند که مخاطب در آن اراده خود را رها کرده و افسار به دست کلمات میدهد تا افکار و احساس را به همان سویی ببرد که داستان میخواهد. در این مجموعه داستان بیشتر داستانهای کوتاه از زبان و از دنیای کودکانه شخصیتها بود. دنیایی ساده و پیچیده، دنیایی که پر از شوق و ترس است، دنیایی که اولین عشق و نفرتها به صورت خام رخ میدهند. دنیایی که نمیتوان اعضای آن را قضاوت کرد. این داستانها مرا به دنیا کودکیام هدایت کرده و بسیاری از تکههای گم شده آن روزها را برایم تداعی کرد. خواندن این مجموعه داستان را به دوستداران ادبیات پیشنهاد میکنم. در پناه خِرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.