یادداشت علیرضا جاهداری
1402/6/29
بزرگترین مشکلی که با قلم نادر ابراهیمی در آتش بدون دود داشتم «شخصیتپردازی نادرست» آن بود. بیشتر شخصیتهایی که در این کتاب وجود دارند، برای مخاطب معرفی نشدهاند. مقصودم از معرفی این نیست که نسب و پیوند بین آنها گنگ بماند؛ منظور تلاش برای پردازش و باورپذیری آنها، متناسب با رفتار و کردارشان در متن کتاب است. گاهی، سخنانی از شخصیتهای بیسواد و عامی این کتاب نقل میشود که انگار این نقل قولها از یک ادیب عارفیست که عمر خود را در این راه سپری کرده. گاهی گفتوگوهایی در بین شخصیتها برقرار میشود، تو گویی دو فیلسوف روبهروی هم ایستادهاند و اتفاقات را تحلیل میکنند. اینها، رد پای نویسنده را بیش از پیش برای خواننده آشکار میکند و باورپذیری و ارتباط با داستان را کمرنگ. این مثل این است در اجراهای عروسکی، نخ متصل به عروسکها و دستی که عروسکها را به حرکت وامیدارد ببینی. مثلا در اواخر دورهی رضاخانی که گروههای مخالف حکومت چندان پای نگرفتهاند، در یک صحرا دورافتاده، شخصیت بیسواد داستان، از عبارت «سازمان تشکیلات سیاسی» استفاده میکند. که این عبارت نه متناسب با ادبیات این شخصیت است، نه متناسب با زمان وقوع حادثه. گفتوگوهای بین شخصیتها، همیشه نقش تعیینکنندهای در شخصیتپردازی آنها و حتی در شکلگیری هستهی اصلی داستان دارند، اما در آتش بدون دود، این مکالمات بعضا بسیار سطحی و کلیشهایست و بعضیوقتها هم تبدیل به جلسهی پرسشوپاسخ از قهرمان داستان میشود. و این شگرد وقتی در طول کتاب چندینبار تکرار شود، خستهکننده میشود. ابراهیمی معتقد است تاریخنگار نیست، بلکه داستاننویس است. اما نویسنده شبیه تاریخنگاران وقایع و شخصیتها را صرفا روایت میکند و بستری که داستان در آن شکل بگیرد خیلی کم وجود دارد. مثلا بهجای اینکه سیر تحول یک شخصیت را همراه با حوادث دیگر و همزمان با زمان وقوعشان در متن داستان بگنجاند، در کتاب بعدی یک فصل را به او اختصاص میدهد، زندگیاش را روایت میکند و پروندهاش را میبندد، در حالی که خط داستانی کتاب هنوز به زمان وقوع آن نرسیده. این اتفاق که برای شخصیتهای آتش بدون دود بسیار تکرار میشود باعث سردرگمی خواننده میشود. ابراهیمی فرم را فدای محتوا و محتوا را فدای ایدیولوژیکش کرده است. بعضی وقتها خواننده احساس میکند فیشهای تاریخیای که نگارنده ثبت کرده تا پایههای داستان بر مبنای آنها نوشته شود، تبدیل به یکی از جلدهای کتاب شده. یک سیر روایتگونهی تکهپارهی بدون فراز و فرود، که گاها با یکدیگر هیچ همخوانیای ندارند. و این سیر بین داستان و تاریخنگاری و همگوننبودن قلم نویسنده، باعث میشود که مخاطب، آتش بدون دود را نه تاریخنگاری بداند که بتواند وقایع آن را باور کند، نه یک داستان خیالانگیزی که صرفا با تخیلات نویسنده نگاشته شده.
(0/1000)
m a h s a
1402/9/4
0