یادداشت 🎭 محمد رضا خطیب 🎬

حتما ایرلن
        حتما ایرلند جای خوبیه که نویسنده ای مثل مک دونا اونجا نمایشنامه می نویسه ...!

مارتین مک دونا ، همونطوری که برای اهالی تئاتر نامی آشناست ، برای اهالی هامارتیا هم دیگه آشنا شده و خودش تبدیل به یکی از بچه های هامارتیا شده. 

این پنجمین اثر از این نویسنده ایرلندیه که در هامارتیا داریم می خونیم و از خوندنش هم اصلا پشیمون نیستیم. 

باز هم برگشتیم به ایرلند ، چند مایل اونطرف تر از کانه مارا در لی نین ، گذرمون اینبار به جزیره ای به نام آینیشمان افتاده که اهالی اون همدیگه رو میشناسن و ما هم قراره باهاشون آشنا بشیم...

وقتی وارد این جزیره بشیم می بینیم که یک مغازه بقالی کوچیک اونجا وجود داره که دو پیرزن اون رو اداره می‌کنن به همراه به اصطلاح برادر زاده شون " بیلی چلاقه " که همون چلاقِ آینیشمانه...

از داستان چیزی رو لو نمیدم تا برید بخونید. 

فرق یک اثر هنری درجه یک با سایر آثار به اصطلاح هنری همینجا مشخص میشه. جایی که بیلی تبدیل به مسئله ما میشه. نگرانش میشیم ، دنبالش می کنیم و براش دل می سوزونیم. 

ما به همه چلاق های کوفتیِ جهان ( وام گرفته از خود مک دونا ) کاری نداریم. ما بیلی برامون مهمه ... 
بیلی ای که دوست نداره بهش بگن چلاق اما حتی نویسنده هم اونو چلاق صدا میزنه ... 

این اثر مک دونا ، برعکس سه گانه لی نین و نمایشنامه مرد بالشی ، اصلا و ابدا خونین و وحشیانه نیست اما تا دلتون بخواد غمناکه... 

علیرغم این که نمایشنامه پر از دیالوگ ها و تیکه های ناب و طنزه که میتونه شما رو به قهقهه بندازه ، اما غم سرتاسر وجودشو گرفته. 

شخصیت پردازی نمایش عالی و درجه یکه و کاراکترها باورپذیرند... همه این انسان های به ظاهر خشن و بد دهن و بی رحم ، ته دلشون از مهربونی هم بی بهره نیستند.

صحنه آخر نمایشنامه ، بی نظیره... علاوه بر این که سه بار به‌ مخاطب شوک میده و بی نهایت غمگینش می کنه ولی با آخرین کلمات نمایشنامه لبخندی تلخ رو به لبان مخاطب می نشونه و این خودِ خودِ هنره...

ترجمه اثر هم ترجمه خوب و روون و ساده ایه ولی همچنان مشکل انتقال فحش ها وجود داره... کاش راهی براش پیدا بشه ...

چلاق آینیشمان رو مثل سایر آثار مک دونا دوست داشتم و توصیه می کنم حتما بخونید... 

      
259

45

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.