یادداشت Soli
2 روز پیش
اولین اثری که از آنا گاوالدا خوندم. کسی که کتاب رو بهم معرفی کرد و امانت داد، خیلی زیاد ازش تعریف کرد، شاید به همین خاطر بعد از خوندنش یه کم ناامید شدم. انتظار بیشتری ازش داشتم. اما خب در کل، کتاب بدی نبود. اگر ایرادات ترجمه و چاپ افتضاحش رو بذاریم کنار البته. _دخترهایی مثل او در هر قرن یک بار به دنیا میآیند و معمولا به سرنوشتی تلخ دچار میشوند. بگذار اینطور بگویم، مثل این است که مشکل از ولتاژ باشد. برای تمام پریزهای بازار زیادی قوی هستند، هرچهقدر هم که سعی کنند خودشان را با آنها تطابق دهند، هر بار که آن را به برق بزنید، پوف! همهچیز منفجر میشود. خب، درست است که دوباره برق وصل میشود و همه به کارهای روزانهشان بازمیگردند اما آنها سوختهاند، مردهاند. نهایتا آنها را کمی تکان میدهی و وقتی صدای جرینگ، جرینگ آنها را بشنوی، به سطل زباله میاندازیشان. صفحه ۴٩ +دختر نه به نظرم، آدمها. آدمها مناسبتره
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.