یادداشت آریانا سلطانی

مسیح باز مصلوب
        مسیح بازمصلوب
نوشته نیکوس گازانتاکیس 
ترجمه محمد قاضی



مسیح بازمصلوب داستانی جذاب، سراسر تکاپویی پر فراز و نشیب، غنی از تمامی عواطف و رفتارهای خاص آدمیان است.
ماجرا از روستایی مهجور و آباد به نام لیکووریسی آغاز می‌شود؛ روستایی در خاک یونان و زیر سیطره دولت عثمانی. ریش سفیدان و کشیش روستا برای به جا آوردن رسمی دیرینه که هر هفت سال یکبار توسط مسیحیان اجرا میشد، چند تن از اهالی را برای ایفای نقش مسیح و حواریون و خاخام و پونس پیلاط(پیلاطس) انتخاب می‌کنند تا تعزیه رستاخیز مسیح و به صلیب کشیدن را اجرا و یاد و آموزه‌های مسیح را دوباره احیا کنند.
مانولیوس چوپان به عنوان مسیح و سه تن دیگر از اعضای ده به عنوان یاران وی، نقش یعقوب و پطرس و یحیی تعمید دهنده را بر عهده میگیرند.
ماجرا از آنجا بیخ پیدا میکند که عده‌ای آواره و پناهجو پس از حمله ترک‌های عثمانی به مسیحیان لیکووریسی پناه می‌آورند. ماجرای یاران مسیح و خود مانولیوس نیز از این فراز جریان میگیرد. حال این چند تن از اهالی لیکووریسی خود را موظف میداند تا با سعه صدر و کوشش خود، یاد مسیح و مهر او را در دل‌ها زنده نگهدارند هرچند که گرفتار فساد ریش سفیدان و بزرگان ده شده باشند. 

در داستان مسیح بازمصلوب برخورد اصلی دیرین اما مهم را شاهدیم: برخورد دین با پیروان دین. یک گروه به اسم دین و گروهی دیگر به نام پیروان آن، دچار تنش‌های فراوانی میشوند. عده ای پیرو مسیح و آموزه‌های وی خود را وقف در راه احسان و شفقت و مهربانی میکنند و عده ای دیگر به دفاع از مسیحیت و جلوگیری از نفاق میان مسیحیان برمی‌خیزند.
گازانتاکیس با قلمی توانمند و مسحور کننده این تقابل را به نمایشی سراسر مملو از تراژدی و کمدی‌های انسانی و قابل لمس تبدیل کرده است.

-به لعنت ریش سفیدان و کشیشان گرفتارم. شما کشیشها بودید که مسیح را به صلیب آویختید و اگر بار دیگر به این دنیا بیاید همین شما هستید که بار دیگر او را به صلیب خواهید کشید.-

پی نوشت: چنین تقابلی میان مذهب و پیروان مذهب را در برادران کارامازوف میبینیم. در بخش‌هایی از مسیح بازمصلوب فصل مفتش اعظم سه‌ویا برایم مجسم میشد. 
حال بهتر متوجه میشوم برای چه دلایلی اجازه نمیدهند نیکوس گازانتاکیس را در قبرستان مسیحیان و مردمان عادی به خاک بسپارند.

در پناه خرد.



بخش دوم( تحلیل شخصی):
بارها شنیده و خوانده بودم که این نویسنده ضد زن است.
در نگاه مردانه و شهوت گونه ای که در رمان مطرح او، زوربای یونانی مشاهده کرده بودم، متوجه شدم چرا باید گاه از روی اشتباه، بخشی از وجود خود که شهوت در آن تعریف میشود را منکر شده و یا زشت بدانیم. با این حال در مسیح بازمصلوب، با این که کمدی تلخ و هزل  و هجو است، این نگاه که زنانی وجود داشته اند که تنها به فکر هوسرانی بودند، بعید به نظر نمیرسد.
همانطور که مردانی تنها به فکر هوسرانی زندگی را میگذرانند، زنان هوسران نیز وجود دارند. اما با این حال چرا اکثر زنان شاخصی که مدام از آنها اسم می‌آورد، این چنین اند، این مسئله‌ای است که برای من جای تعجب داشت. 
در فیلم بوی خوش زن ، بازی درخشان آلپاچینو، ابن مسائل را با ذوق و شوق طبیعت هیجان انگیز زندگی تعریف می‌کند. اما نویسندگان چه بر دوش دارند؟ بار حمل حقیقت و یا خلق کرکترهایی که زنان هوسران آن زیادند؟
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.