یادداشت سید طاها فرجادی
1404/3/30
بسم الله الرحمن الرحیم احتمالا برای سومین بار همین ماه رمضانی که گذشت تمام شد و البته وقتی چمدان را برای رفتن به خوابگاه میبستم باز جا گرفت تا شاید تهران هم دفعه چهارمی پیش آمد. من بهعنوان یک مسلمان که تفاسیر سنتی برایش مهم است و مسئله، از تصوف دل اصلا خوشی ندارد، ظاهر و باطن را مهم میشمارد_اگر بشود بدون معصوم باطنی را کشف کرد البته_ و عبادت و عبودیت را در کنار هم میفهمد احتمالا پر از سوال و اشکال میشوم به بیوتن امیرخانی_مثالش که چه از آرمیتا دل ارمیا را بند کرده بود آقای امیرخانی؟_و این سوالها را حذف نمیکنم اما وقتی که رفیقم که در خانوادهای مذهبی و از نظر مالیْ متوسط چشم به جهان گشوده و چند وقتی است که آغوش معنا را فاصلهای گرفته کم، از من درباره مهاجرت مشورت میگیرد و از فاصله فرهنگی_تف به این ترجمانهای تقلیلگرا، میخواستم بپرسم به دین و مذهب فکر کردهای آنجا اما گفتم فاصله فرهنگی؛ این هم مسخی است._حرفمان میشود میپرسم بیوتن را خواندهای؟ یا برای آن رفیقی که برایش چگونه زیستن سوال شده حتی، آنجا که حرف از زیستنِ معنامند در جهان بیمعنا میشود. حرف من این نیست که مسلمانی رادیکال و با تفاصیل بالا میتواند بیوتن را به کسی پیشنهاد بدهد یا نه. فکر میکنم شاید بیوتن با همه فاصلهها و سوالها کتاب محترمی باشد؛ برای نمایش "مسخ معنا" که در آن پرینتر خشی آمرزیده میشود و فشارسنجها بین قبر مسلمان و کافر تفاوتی را نشان نمیدهند، برای عَلَمی که میتواند عَلَم کفر باشد و سینهای که سهراب با آن همه کشف و شهود هم مثل منبریهای روضههای خانگی میگوید فقط باید زیر علم امام حسین_که سلام خدا بر او باد_زد، برای تفسیر کردن نور آسمان و زمین که نه شرقی است و نه غربی به چراغ سبز نوک آن آسمانخراش و صد البته برای دردسرهای زیستن معنامند در جهانی که آفریده شد تا عرصه معنا باشد_که "الذي خلق الموت و الحياة ليبلوكم أيكم احسن عملا"_اما حالا پر شده از مسخ و جرح و قتل معنا_که "فانک قلت و قولک الحق "ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ايدى الناس"_.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.