یادداشت روژان صادقی
1403/3/19
خوندن این کتاب، نه به دلیل معروفیت زیادش و نه به خاطر علاقهی وافر من به غذا و کلماتی که از اهمیت اون حرف میزنن، بلکه به دلیل شروع یک پروژه شخصی، احساسی و مهم اتفاق افتاد. اوایل به جملههای کتاب و نحوهی نگارش خیلی نقادانه نگاه میکردم اما هر چی جلوتر رفتم، نثر لخت و صادقانهی میشل زانر بیشتر من رو در بر گرفت. به خصوص اینکه کتاب رو داشتم با صدای خودش میشنیدم و گاهی میتونستم حتی بغضش رو در پس کلمات بشنوم. با این حال دوست داشتم از مادرش بیشتر برام بگه. از احساساتی که باهاش تجربه کرده بود، از نحوهی ارتباطشون و از قبل و بعد مرگش. هرچند میدونم در نگارش Memoir نویسنده خیلی عامدانه سعی میکنه روی یک نقطه از زندگیش دست بذاره و اون رو روایت کنه ولی ترجیح شخصی من به دلیل اتفاق کمابیش مشابهی که برام افتاده، بیشتر شنیدن از اتفاقات بعد از مرگ مادرش بود. خوندن کتاب Crying in H Mart رو به کسایی که از جادوی تجربهی شاخص لذت غذا خوردن و غذا پختن با یک انسان مهم باخبرن، قطعا و حتما توصیه میکنم، فارغ از اینکه مثل من یک پروژهی شخصی، احساسی و مهم رو شروع کرده باشن یا نه!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.