یادداشت zed_bml
1404/3/7
کتاب درباره فخرالسادات طباطبایی (ام علا) خواهر ، همسر و نیز مادر چهار شهید است که اصالتا ایرانیست اما به دلیل طلبه بودن پدرش، والدینش ساکن نجف شده و فخرالسادات در آنجا متولد میشود و هماکنون مزارش در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها ، در کنار مزار پروین اعتصامی است. شخصیتی والا و صد حیف گمنام که ضمن احترام به تلاشهای نویسنده محترم اما به نظرم در این کتاب آنطور که باید به مخاطب شناسانده نشد. نویسنده کتاب که دراصل شاعری تواناست و این کتاب اولین تجربهی جدی نوشتن اوست ، بخاطر ماجرایی در زندگی شخصیاش -که ماجرای زیبایی هم هست- ابتدا با یکی از فرزندان شهید این بانوی بزرگوار و بعد به دنبال خوابی که میبیند با خودشان آشنا میشود و رسالتش را شناساندن فخرالسادات به دیگران میداند. شروع به ارتباط گیری با اطرافیان و آشنایان ام علاء و جمعآوری خاطراتشان میکند و بعد از ویرایش، آنها را به همان صورت و از زبان راوی در کتاب میآورد که به نظرم باعث عدم انسجام مطالب کتاب شده است . کتاب پر است از رفت و برگشتهای زمانی که خواننده را کمی گیج میکند و نقاط عطف زندگی ام علاء آنجاهایی که مخاطب نیاز به کمی تعلیق و هیجان دارد ، بدون برانگیختن احساس -آنچنان که توقع میرود- بیان میشود و از کنارشان میگذریم! درحالی که به نظرم میشد با استفاده از همین خاطرات ، زندگینامهای زیبا و به ترتیب مراحل مختلف سنی ایشان از زبان سوم شخص نوشته شود. غبطه برانگیزترین چیزی که در کتاب ذکر شد بعد از صبر و آرامش ستودنی این مادر، فاصلهی ۱۰۰ متری خانهشان با حرم امام علی علیهالسلام بود که فرزندانشان در کتاب مدام از خاطرات شبهایی گفته بودند که روی پشت بام خانه چشمهایشان را با تصویر گنبد میبستند و به خواب میرفتند. بخوانیدنش فقط برای آشنایی با این شخصیت بزرگ.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.