یادداشت نعیمک
1403/9/24
داستانی شبیه «وردی که...» را نمیشود با قصه تحلیل کرد و نوشت «قصۀ خوبی بود» یا «یکی بود پر از آب چشم». در واقع مثل بیشتر داستاننویسان ایرانی (از یک جایی به بعد در تاریخ) فرم غالب است و اهمیت دارد. در واقع نویسنده با پس و پیش کردن ماجرا -و البته یک عالمه بازیهای فرمی دیگر (به معنی مثبت)- داستان خودش را روایت میکند. پس خواندن داستان برای کسانی که از ادبیات چیزی بیش از قصه میخوانند تجربۀ خوبی است. اما داستان از همان جایی ضربه میخورد که ایدۀ اصلی آن آمده، یعنی «روزانه نوشتن». داستان در قالب وبلاگ و روزانه نوشته میشده و «فیالبداهه» بوده و بعداً قاسمی دستی به سر و رویش میکشد و داستان را در منتشر میکند. اول از همه این که از شر سانسور رها شده و این اتفاق خوبی است. فرم داستان کمی تکراری است. یعنی قبلاً هم چنین شکل روایی را در داستان فارسی تجربه کردم (و عجیب است که اسم داستان را یادم نیست.) فرم ساده است و نویسنده -شاید به قصد- نخواسته خیلی زیاد وارد این شکل نوشتن شود و با کمی کلنجار حتی خوانندهای که آثار سادهتر هم میخواند میتواند داستان را پیگیری کند. داستان پر از تصاویر است. منظورم تصاویر آب و چشمه و توصیف منظره نیست. واقعاً با کنار هم قرار دادن بخشهای مختلف داستان و پیدا شدن سرنخها و گرهها، تصاویری از لحظات و آدمها ساخته میشود و اتفاقاً اصلاً کار سادهای نیست و این که چیزی بین دنیای واقع و فراواقع بنویسی. اما خیلی ساده است. یعنی نویسنده به خاطر روزانهنویسی و جلو بردن داستان (یا باز هم به عمد) خیلی ساده همه چیز را چیده و وقتی داستان را به پایان میبری شگفتزده نیستی و برایت تمام میشود. و لااقل من برای پیدا کردن شکلها دوباره به کتاب برنمیگردم. خوبی کتاب این است که در پایان کتاب یادداشتهای خود قاسمی آمده که دربارۀ بخشهای مختلف کتاب نوشته و اگر علاقهمند باشید میتوانید با خواندنش بیشتر از روند و چرایی این شکلِ نوشتن سردربیاورید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.