یادداشت مبینا
1404/1/25
خیلی وقت بود انقد از خوندن یه کتاب لذت نبرده بودم. به شدت پیشنهاد میشه. کتاب وردهای فراموشی نویسنده: آدرین یانگ مترجم: نشاط رحمانینژاد نشر کتابسرای تندیس چی بهتر از اینکه اولین عیدی آدم کتاب باشه؟ بیست و سوم فروردین شروع شد و دو روز بعد وسط کلاس دانشگاهم تموم شد. خیلی وقت بود اینطوری کتاب نخونده بودم و حقیقتا چسبید. از ویژگیهای کتاب بخوام بگم همینکه نثرش پیچیدگی الکی نداشت. داستان از دست نمیرفت تا درباره چیزهای نامرتبط صحبت بشه. هر جملهای که میخوندی مربوط بود و همین باعث میشد خوندنش سریع پیش بره. هرجا نیاز بود زاویه دید تغییر میکرد و فقط بین دو شخصیت اصلی در رفت و آمد نبودیم. میتونستیم با شخصیتهایی بیشتری ارتباط بگیریم. قلم نویسنده نسبت به کتاب فیبل خیلی متفاوت بود و با اینکه اونجا مقدار زیادی(بعضیها شاید بگن خیلی زیاد)توصیفات فضا داشتیم اینجا همه چیز اندازهست. ما میدونیم کجاییم. میدونیم جزیره چه شکلیه و میدونیم شخصیتها چه قیافهای دارن. شخصیتا خیلی از تیپیکال معمولی که تو کتابا میخونیم فاصله ندارن. دخترها و پسرها و مردها و زنهایی که تصمیماتی میگیرن که همه چیز رو تغییر میده. جزیرهای رو تغییر میده. خلاصه داستان: داستان از مردی شروع میشه که داره به جزیرهی مادریش برمیگرده تا به وصیت مادرش عمل کنه و خاکسترش رو تو خاک جزیره دفن کنه و بعد از اون، خونه کودکیش رو بفروشه و برگرده به زندگی عادی خودش. به سرزمین اصلی. به شهر بزرگ. اما نه جزیره نه آدماش نمیذارن همهچی ساده تموم شه. آگوست حالا با زندگی و عشق چهارده سال پیشش روبرو میشه و باید توضیح بده چرا بعد از آتیشسوزی باغ بزرگ جزیره که دلیل زنده موندن جزیرهست و مرگ مشکوک دختر محبوب جزیره، کاملا ناگهانی اونجا رو بدون خداحافظی ترک کرده. اوایل داستان ما فکر میکنیم این یه داستان عاشقانهست اما هرچی پیش میره میفهمیم که دوستداشتن همه چیز نیست. چیزهای بزرگتری در جریانه و زندگی همه قراره تغییر کنه. شاید هم مثل سابق بمونه اما دیگه هیچوقت همهچیز مثل سابق نمیشه. از جذابیت های کتاب برای من همین بود. توییست ماجرا در اواخر داستان خیلی آروم بهمون نشون داده میشه و ما آروم آروم شیفته این جزیره و باغ میوهٔ نفرین شدهاش میشیم. تا جایی که من دلم میخواست جلد دومی از این آدما بخونم. اما پایان کتاب کاملا بسته بود و نمیشه هیچ امیدی داشت.😪 ترجمه کتاب بسیار با نثر اصلی مرتبطه و خدا رو شکر ترجمهست اما فارسیه. توی متن یهو با جملات انگلیسی و گوگل ترنسلیت روبرو نمیشیم و مشخصه که ترجمه کامل و دقیقه. این کتاب برای من ترکیب خوبی از معما و راز و جادو و البته عاشقانهست. نمیشه پیوند اصلی و محکم دو شخصیت که حتی بعد از ۱۴ سال پابرجاست رو نادیده گرفت. شاید باگهای خیلی کمی داشته باشه مثل اینکه گاهی رفتار شخصیتهای فرعی احمقانه میشد اما خب میشه به این ربطشون داد که همهشون آدمن و آدمها حماقتهایی هم در زندگیشون دارن. 💁🏻♀ خلاصه که اگر داستانی رازآلود میخواید که وابسته به جزیرهی جادوییه و تمام دختران و زنانش جادوگرن، فراموش نکنید وردهای فراموشی رو. و امتیاز نهایی من به کتاب؟ ۴.۳ از پنج
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.