یادداشت PRS
5 روز پیش

📚. اولین خصیصهای که به محض ورود به داستان متوجهش میشیم؛ فضاسازی دقیق، توصیفهای شکسته و «زنانه» و ظریف تک تک احساسات و موقعیتهاست. اگر بدون اطلاع از اسم و جنسیت نویسنده این کتاب رو میخوندم، باز هم صد درصد تا قبل از اواسط کتاب متوجه میشدم که این کتاب رو یک زن با عقاید فمینیستی (و نوآورانه در اون زمان) نوشته. - داستان اول از قصد سفر خانوادهی رمزی به یک فانوس دریایی در ابتدا مرموز شروع میشه. خانم رمزی که به طوری شخصیت اصلی این کتاب محسوب میشه، مشغول نگهداری از ۸ بچهست. همسر خانم رمزی: آقای رمزی، یک فیلسوف بازنشستهست که عواطف و احساساتش به هیچوجه با خانم رمزی تشابهی نداره. موقعی که خانم رمزی حتی با کتابخوندن برای پسرش جیمز به شدت احساساتی میشه و در سرش فکر نامیرا بودن لحظات خوشش با فرزندهاش میگذره؛ آقای رمزی ممکنه که ساعتها حتی نیمنگاهی و تکجملهای نثار خانم رمزی نکنه و به قول ویرجینیا وولف، قدر زیبایی همیشگی خانم رمزی رو ندونه. - به همین دلیل، میشه گفت درونمایه اصلی این رمان در نقد «زن سنتی زمانه»ی ویرجینیا وولفه. نقد زنی پر از استعداد و مهر و زیبایی که زندگی بدون عواطف رو در کنار همسرش فقط به لطف «سازگاری» تجربه میکنه. لیلی بنکس، شخصیت دیگهی این کتاب، دقیقا توصیف و تعریف زنی در تضاد انتخابهای خانم رمزی بود. زنی که عواطف و استعداد و احساساتی مشابه خانم رمزی داشت؛ اما انتخاب کرد که دست به بوم نقاشی بزنه و ذهنیتش رو با توجه به جنسیت و مهارتهای نه چندان خوب نقاشیاش، ترسیم کنه. - ویرجینیا وولف با الهام نسبی از زندگی خودش، این رمان رو مینویسه و نیاز به روایت یک داستان شبیه به داستان پدر مادر خودش رو واجب میبینه؛ برای همین این رمانش رو بهترین رمان خودش میدونه. ❗️. نکتههایی که ممکنه بهمیل بعضی خوانندهها نباشه:.. •خوندن این کتاب خیلی بیشتر از حد انتظارم طول کشید، البته بعدا فهمیدم که سختخوان ترین اثر ویرجینیا رو انتخاب کردم. خوندن نثر به ظاهر سادهاش، به دلیل پیروی ویرجینیا از نوعی از سبک سیالذهن، شکستگی گرامر و کلمات و جملهها و شخصیتسازی خاص که متعلق به خودشه؛ ممکنه کمی سخت بشه. زمان در این کتاب، یک واحد ثابت نیست و میشه گفت معنایی هم نداره. خیلی جاها مجبور شدم که چند فصل بلند رو برگردم و دوباره از اول بخونم تا متوجه بشم که نویسنده با این توصیف میخواد به چه هدفی برسه. •تا اواسط و حتی تا چند فصل آخر کتاب، خوندنش رو با سردرگمی ادامه دادم. مطمئن نبودم که این داستان، میخواد به کجا برسه و چطور اینهمه روایتهای کوچیک و سریع از شخصیتها قراره به پایانبندی کتاب کمک بکنه. •ویرجینیا بخاطر شکستگی گرامر و جملاتش، ممکنه نثر سختی برای ترجمه داشته باشه. حتی اگر به نثر انگلیسی ویرجینیا نگاهی انداخته باشین، متوجه ترجمه دقیق و محشر آقای حسینی از این کتاب میشین. اما با اینکه خیلی خیلی خیلی جای تعجب بود، ویراستاری این کتاب تقریبا نزدیک به افتضاح بود. چند غلط املایی توی کتاب دیده میشد، علامتهای نگارشی به طرز قابلتوجهی (که در تجربهی خوانش و فهم کتاب تاثیر مستقیم داشت) دارای مشکل بودن. امیدوارم حداقل با چاپهای بعدی این مشکل حل بشه، که به شدت به تجربهی خوانش کمک میکنه. •و در آخر، ممکنه این کتاب برای کسایی که بهشدت عاشق داستانهایی هستن که داخلش اتفاقها و حوادث و غافلگیریهای زیاد اتفاق میافته؛ ممکنه انتخاب کمی خستهکنندهای باشه. جز اوایل و اواخر کتاب، حوادث و توییستهای زیادی وجود نداره و ویرجینیا با روایتهای کوتاه از تجربههای پسین یا پیشین شخصیتها در غیر از زمان واقعی داستان، سعی در شخصیت و فضاسازی داره. جدا از همهی اینها، قلم قشنگ و دلنشین و ظریف ویرجینیا بود که کتاب رو خوندنی و لذتبخش میکرد..
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.