یادداشت زهرا منظمی مطلق
1401/5/1
هنوز کتاب نصف نشده بود که برای معرفیش له له میزدم. هر روز فکر میکردم چی بگم که حق مطلب ادا بشه. مثل نهنگ داستان زندگی است… داستان رنج ها ، چالش ها ، رشد ها و انتخاب های خود خود ماست. گمان نمیکنم مادری باشد که این کتاب را بخواند و با گوشه ای از اتفاقات آن همزاد پنداری نکند… از اول کتاب خودم را همراه مستوره حس میکردم … با دردهایش گریه کردم. بهش حق دادم… توبیخش کردم… من ۴۰۰ صفحه با مستوره زندگی کردم. زندگی کردم و بزرگ شدم. قدم به قدم همراه مستوره راه زندگی را پیدا کردم. و حتی نکاتی که بلد بودم را دوباره آموختم. کتابم پرشده از هایلایت ها و خط هایی که کشیده ام. قسمت هایی که دوست دارم بارها و بارها برگردم و مرور کنم. راستی به نظرم مثل نهنگ ، تلاش ناموفق سرکارعلیه در معرفی الگوی سوم زن مسلمان را سرانجام بخشید. دلم میخواست میتونستم این کتاب رو به تک تک دوستام هدیه بدم. به همه ی اون هایی که تلاش میکنند کنار مادر بودن رشد کنند و قدمی هم برای جامعه بردارند… و در نهايت چقدر به قلم نویسنده غبطه خوردم. به شخصیت پردازی ها ، توصیف ها ، بالا و پایین ها ، زمان بندی گره ها و حتی گشودن ها… انگار همه چیز به جا و به اندازه بود… مثل آب گوارایی که در برهوت نصیبت شود.
(0/1000)
1401/5/18
0