یادداشت سودآد

سودآد

سودآد

1403/11/30

کفن های رن
        کفن های رنگی

انگشت اشاره و شستش را با مهارت روی سبیل‌های سفیدش می‌کشد؛ رد پک‌های سیگار، بالای لبش را زرد کرده. سرش را چند بار تکان می‌دهد، انگار درگیر مکاشفه‌ای منطقی برای حل مسئله است. یک‌دفعه تکانه‌های سر متوقف می‌شود. به حضار عاقل‌اندر‌سفیه نگاهی می‌اندازد. گلویش را صاف می‌کند.
با صدای خش‌دار مردانه‌ای می‌گوید: «رسم ما اینه، دختر با لباس سفید می‌ره، با کفن سفید برمی‌گرده. این رسم و رسوم رو هم بزرگای ما گذاشتن،مگه نه؟ مگه غیر اینه، حاجی؟»
حاجی و همراهانش، شبیه بره‌های قلعه‌ی حیوانات، با همان حالت منگی و گیجی، مدام در تأیید فرمایشات استاد سر تکان می‌دهند. انگار سرشان روی تنشان لق است.
تو اما برگشته‌ای، با کفنی که سفید نیست.
بزرگ‌ترها جمع شده‌اند. می‌خواهند درس زندگی بدهند؛همان‌هایی که نه تعداد کتاب‌هایی که خوانده‌اند، نه سفرهایی که رفته‌اند، نه ساعت‌هایی که به فکر کردن گذرانده‌اند، هیچ‌کدام ملاک خردمندی‌شان نیست. تنها ملاکشان تعداد پیراهن‌هایی است که در گذر زمان پاره کرده‌اند.
اینکه این پیراهن چطور پاره شده هم جای سؤال است؛ شاید جنسش بد بوده، یا به درختی، دری، جایی گیر کرده، یا شاید لباس بچگی‌هایش را پوشیده، آن‌قدر تنگ بوده که پاره شده.
نه فقط گوشت، چشمت، ذهنت، مغزت، تک‌تک سلول‌هایت از این حرف‌ها پر است.
برای آن‌ها مهم فقط ماندن است. باید بمانی و بسازی. اگر در حین ماندن و ساختن سوختی هم، مشکلی نیست؛ بخشی از ماجراست. نباید زیاد گنده‌اش کنی. سوختن که آن‌قدرها هم درد ندارد. اولش کمی درد دارد، اما بعد... عصب‌ها همه می‌میرند و دیگر نورون و دندریتی برای انتقال درد نیست.
درد که نباشد، رها می‌شوی.رهایی که مرثیه ندارد، دارد؟پرنده‌ی رهایی هستی که حالا یک طرف بالش هم شکسته. اما هنوز هم پرواز می‌کنی.
باید خودت دست‌به‌کار شوی. این بار، کاری را که قبل از پوشیدن لباس سفید باید انجام می‌دادی، حالا با کفنی که پوشیده‌ای، انجام می‌دهی. باید یاد بگیری... دوست داشتن را... دوست داشته شدن را... خودت بودن را...
باید خودت را بلد باشی.آدم وقتی خودش را بلد باشد، آدم‌های نابلدی که سراغش می‌آیند را از صد فرسخی می‌شناسد.حالا که دیگر دردی نداری، باید زندگی کنی. کتاب بخوانی. شعر بخوانی.توی شعرها، "خوشا پریدن با این شکسته‌بالی‌ها" قشنگ است.مگر نه؟
اما...
توی دنیای واقعی،درد دارد. سخت است. اما باز هم رهایی است.حتی اگر مرثیه داشته باشد... نه شادباش.
      
30

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.