یادداشت آریانا سلطانی

        تونل
نوشته ارنستو ساباتو
.
ارنستو ساباتو نویسنده آرژانتینی و ایتالیایی تبار که کتاب های تونل و قهرمانان و گورها را نوشته و تحسین و تمجید فراوانی را در مجامع ادبی جهان نثار خود کرده. و در سال (2007) نامزد جایزه جهانی نوبل شد.
.
.
"کافی است بگویم، من خوآن پابلو کاستل هستم،نقاشی که ماریا ایریبارنه را کُشت!"
.
داستان با این جمله اغاز میشود. و موضوع اصلی را به ما میگوید. و همین کششی را ایجاد میکند که کتاب را تا آخر بخوانیم. اما فقط این نیست! ساباتو با هنر و چیره دستی خود، چنان زیبا بافت های داستانی را کنار هم قرار میدهد که به خواننده کتاب فرصتی برای استراحت نمیدهد. اگر کتاب را شروع کنید نمیتوانید آن را تا پایانش زمین بگذارید!
.
همه انسان ها در جوانی عشقی پر شور را تجربه کرده اند. پر از شک و بد بینی و سناریو های شکاکانه در ذهن.
داستان، عشق خوان پابلو است به ماریا که تمامی آن بر محور احساسی و روانی این عشق میچرخد، و منطق در آن جایی ندارد. مگر زمانی که استدلال های ذهنی خوان پابلو احتمالات وقایع را میسنجد.منطقی که احساسات پر شور او را جهت میدهد تا بی منطق بگوید و عمل کند و عاشق باشد.
.
"و مثل این بود که ما دوتا در دالان ها و تونل های موازی زندگی میکردیم و هیچوقت نمیدانستیم که داریم همچو ارواحی به طور همزمان در کنار هم حرکت میکنیم تا سرانجام به هم برسیم"
.
.
"شاید فقط یک تونل وجود داشت،تاریک و خلوت، تونل من.تونلی که من کودکی، جوانی و همه عمرم را در آن گذرانده بودم.و در یکی از قسمت های شفاف دیوار سنگی من این دختر را دیده بودم و ساده اندیشانه باور کرده بودم در تونلی موازی با تونل من، حرکت میکند.در حالی که او مطلق به جهان پهناور، جهان نامحدود کسانی بود که در تونل زندگی نمیکردند.و شاید وی از سر کنجکاوی به یکی از پنجره های شگفت انگیز نزدیک شده و منظره تنهایی رها ناپذیر مرا دیده بود."
.
داستان در زیر لایه های خطی و روایتی خود، معنایی دیگر نیز دارد. داستان انسانی است که باید او را قربانی دانست.و اسیر سرنوشت یا شرایط اجتماعی که او را از انها گریز نیست.و با سرشتی نفرت بار و پلید از انسان روبه رو میشویم. به گونه ای که پر از افسوس و دلسوزی به حال انسان میشویم.بشری بی نوا و محکومیت گریز ناپذیر او برای داشتن حق انتخاب.ما تمامی صفات زیبا و نیکو را به انسان نسبت میدهیم و هرچه صفت زشت و ددمنشانه است را به حیوانات. در حالی که ظالمانه ترین رفتار ها نیز از انسان است.
.
.
مثل شخصی که دستگیر شده و در اردوگاه های کار اجباری نازی ها طلب غذا کرده بود و وادارش کرده بودند موشی را زنده زنده بخورد!(نقل از کتاب) پس انسان هیچ نیک سرشتی یا بد سرشتی ندارد. بسته به انتخاب های خودش که شرایط اجتماعی و ... روی آن تاثیر میگذارد میتواند انتخاب کند چگونه باشد. کتاب بُعدی روانی نیز داشت که شخصیت خوان پابلو خودشیفته و منزوی و تنها بود. همین خودشیفتگی و غرور اورا تنها میکرد. و بسیار شکاک. تملک طلبی او حتی باعث میشد نسبت به ماریا نفرت داشته باشد و تمامی او را برای خودش بخواهد. استنتاج های منطقی او برای بررسی احتمالات بسیار عالی و منطقی بیان میشد اما ناشی از شکاک بودن و بدبین بودنش بود...مردی منزوی که منتظر بود یک نفر از دریچه به درون تونلش نگاه کند... و او را ببیند. نه از سر سرگرمی... بلکه از روی میل به فهمیدن و درک. چه کسی میداند چه تعداد از ما در تونل های خود زجه میزنیم و تنهایی میکشیم و فکر میکنیم انهایی که تنهایی ما را می‌بینند. ما را درک میکنند و فقط از روی ترحم نگاهمان نمیکنند؟ 
خواند این کتاب را شدیدا توصیه میکنم.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.