یادداشت پیمان قیصری
1402/5/21
داستان حول محور یک شخص ساخته شده، پرنس میشکین یا همون ابله خودمون. پرنس که از کودکی بیمار بوده و پدر و مادرش رو هم از دست داده توسط یک انسان خیرخواه بدون اینکه ما دلیل لطفش رو بدونیم به سوییس برای درمان فرستاده میشه. در سوییس حالش رو به بهبود میره و با یک نامه به روسیه برمیگرده. در قطار با افرادی آشنا میشه و در صحبت ها اسم افرادی میاد که به اضافه ی خانواده ای که پرنس فکر میکنه تنها اقوام اون هستن شخصیت های اصلی داستان رو تشکیل میدن. جدای از داستانهای عشقی جنایی که در کتاب رخ میده و برای فهمیدنش باید هزار صفحه ناقابل رو بخونید شخصیت ابله، شخصیت عجیبیه. شخصیتی به شدت نوع دوست و دست شسته از مال دنیا، احساساتی و بدون احتیاط با نظریات مذهبی سیاسی خاص خودش. سعی میکنه به همه کمک کنه و همه رو ببخشه، و برای کوچکترین کارها بارها عذرخواهی کنه و شاید نمونه ی یک انسان کامل باشه (البته بیشتر شبیه اون بچه مردمه که همیشه پدر و مادر تو سر فرزندانشون میزنن، اونقدری هم که میگن عالی نیست). خلاصه این شخصیت تنها آدم بی شیله پیله داستانه و برای همین هم شده ابله و در بین بقیه دوام نمیاره.ه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.