یادداشت
1400/4/27
پس از قرنها از زمانی که سقراط گفت میدانم که هیچ نمیدانم، براین مگی فیلسوف بریتانیایی که با بخش قابل توجهی از فیلسوفان معاصر به گفت و گو نشسته و آرا قریب به اتفاق فیلسوفان را بررسی کرده بود، در یکی از دو کتاب پایانی خود در پاسخ به پرسشهای اولین و آخرین نوشت: نمیدانم. «لاادریگری اگر از نوع حقیقیاش باشد، مُقام حیرا است»و «لاادریان حقیقی نقشه راه حقیقتاند». مگی در ۵ فصل به زمان و فضا، به دریافتن موقعیت خودمان، به مخصمه بشری، به امکان درک شدن تجربه و به منشأ این افکار میپردازد؛ تألمات شخصی خود را در فصلی جداگانه بیان میکند و در پایان برای مخمصهای که در آن گرفتار آمدیم، نسخه میپیچد. در موقعیتهای مختلف پاسخ معتقدان و پیروان ادیان بزرگ را این گونه می دهد که »من آنها را در این بحث وارد نمیکنم زیرا آنها از اصل واقعیت جهل ما به عنوان اساس ادعای خودشان مبنی بر در اختیار داشتن حقیقت استفاده میکنند« چرا که آنها در پایان اذعان میکنند که »خداوند به شیوههای مرموز عمل میکند« و این مطلقا ارتباطی با پرسشهای ما ندارد. مگی از مسائل مختلف ماورالطبیعه نیز صحبت میکند: از نور، از جسم، از قدرت بسیار محدود و ناچیز ما در دیدن، در شنیدن، از رابطه جنسی، از درک ناقص و از امکان یا عدم امکان یافتن پاسخ این پرسشها.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.