یادداشت مجید اسطیری
1402/12/23
چیزی از از سبک داستان نویسی آسیموف در خاطرم بود این بود که تخیل او تا حد زیادی مبناهای علمی دارد چون به هر حال خودش دانشمند بوده بر خلاف امثال "Ray Bradbury". اما در این رمان تا آخرین لحظات ردپایی از مامبو جامبوهای علمی دیده نمیشد با این حال فضای کلی اثر بسیار جذاب بود: یک سیاره در حال استعمار که خیلی ثروتمند است اما خودش نمیتواند از منابع ارزشمند خودش استفاده کند و حتی افراد مستعدش به یغما برده میشوند و یک مشت احمق حرف گوش کن برای کارگری باقی میمانند و ... اینها شما را یاد اوضاع جهان خودمان نمی اندازد؟ بله! زیر لایه داستان نقد قدرت و ثروت ابرقدرتهاست که اینجا با نام "سارک" و "ترانتور" معرفی میشوند. تقریبا یکی نماینده سرمایه داری و یکی نماینده کمونیسم است ولی گاهی قراین کمی جابجا شده تا تطابق صددرصد نباشد. بالاخره هم نویسنده در آخرین فراز نشان داد که هیچ کدام برای نجات بشریت ارزشی قائل نیستند و فقط به سود بیشتر می اندیشند. اما اتفاق جالبی که افتاد این بود که دانشمندان مستقل از ابرقدرتها، توانستند بر این حرص و طمع پیروز شوند. فکر میکنم این خصیصه ساینس فیکشن امریکایی باشد که بالاخره دانشمندان نجات بخش از کار در می آیند نه مجنون و ویرانگر. در فضای علمی تخیلی روسی دانشمند بدون اخلاق بیشتر است. ارجاع میدهم به دو فیلم "Solaris" و استاکر هر دو از تارکوفسکی که اولی از رمان استانیسلاو لم اقتباس شده. برای نمونه ی دانشمند پیامبرگونه هم ارجاع میدهم به فیلم "کوچک سازی" الکساندر پین" که صحنه آخر یک سکانس شبیه تابلوی "شام آخر" حضرت مسیح دارد و آقای دانشمند قوم برگزیده را با خودش به مخفی گاهی ابدی میبرد. الآن حضور ذهن ندارم. فکر میکنم نمونه خوشبینی به جایگزین شدن دانشمند به جای منجی در سینمای امریکا زیاد است به هر حال شبهای بهمن ماه 1400 من با خواندن این رمان قشنگ بود. با آلبوم "جونو تو جوپیتر" ونجلیس ( موسیقی به سفارش ناسا ) میخواندم وقتی همه خواب بودند. موسیقی فضایی شاهکار ونجلیس صحنه های این رمان علمی تخیلی را به طرز عجیبی زنده میکرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.