یادداشت مریم قاروبی

        هر روز، ژیوان و سنجاب کوچک همدیگر رو می‌دیدند. 
هر روز سنجاب برای ژیوان یک بلوط می‌آورد.
و ژیوان برای او یک گردو می‌آورد.
تا این که یک روز وقتی سنجاب آمد، گرفته و غمگین بود. بلوط ژیوان را به او داد و گفت: امروز نمی‌توانم زیاد بمانم. کسی آمده و سنجاب‌‌ها را شکار  می‌کند و با خود می‌برد!😥
ژیوان خیلی غصه خورد. فکر کرد چه کسی می‌تواند سنجاب‌های کوچک بی‌آزار را شکار کند؟؟
چند روزی گذشت اما سنجاب نیامد!
...

      
33

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.