یادداشت [یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم]
«مرگ ایوان ایلیچ» فقط یه داستان دربارهی مرگ نیست، یه آیینهست که توش میتونیم خودمون رو ببینیم، مخصوصا اگه توی یه زندگی روزمره و بیروح گیر افتاده باشیم. ایوان ایلیچ یه آدم موفق از نظر جامعهست: شغل خوب، خانواده، موقعیت اجتماعی. اما وقتی که مرگ یقهشو میگیره، تازه میفهمه که تمام زندگیش روی یه چیز اشتباه بنا شده! ایوان ایلیچ تو تمام زندگیش سعی کرده یه آدم «درست» باشه، مثل همه رفتار کنه، دنبال موفقیت بره، قوانین اجتماعی رو رعایت کنه. ولی حالا که داره میمیره، میفهمه که اون چیزی که فکر میکرد «زندگی واقعی» بوده، یه مشت ظاهر و توهم بوده. هیچکدوم از اون چیزهایی که بهدست آورده، توی این لحظهی آخر به دردش نمیخوره. درد داره، ترس داره، اما چیزی که بیشتر از همه عذابش میده، اینه که نکنه همهی زندگیش رو اشتباه رفته باشه؟ تولستوی با این کتاب یه سوال مهم میپرسه: چی باعث میشه زندگی ما واقعی باشه؟ آیا موفقیت و احترام بقیه مهمه؟ یا اینکه چقدر واقعاً خودمون بودیم؟ این کتاب یه یادآوری تلخه که شاید داریم برای چیزایی میدویم که توی لحظهی آخر هیچ ارزشی ندارن. «مرگ ایوان ایلیچ» تلخه، اما لازمه. شاید اگه بیشتر بهش فکر کنیم، یه زندگی واقعیتر برای خودمون بسازیم، قبل از اینکه دیر بشه. بنظر من حتما نباید برای خوندنش بزرگسال باشید، هرجا که حس کردید لازمه، بخونیدش و قطعا زمانی که درکمون بیشتر بشه و دوباره این کتاب رو مطالعه کنیم چیزهای عمیقتری رو متوجه میشیم..این کتاب یه شاهکار واقعیه.:)
(0/1000)
نظرات
1403/11/25
ما یه نسخه ازش رو تو خونه داریم ولی من حتی نگاهشم نکردم ولی با یادداشتت جذب شدم بخونمش. دارم یکی دیگه از کتابای تولستوی رو میخونم و اتفاقا تو اونم آدم میتونه همین حس "زندگی واقعی " رو توش ببینه.(آنا کارنینا رو میگم)
0
[یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم]
1403/11/23
0