یادداشت ‌ سید امیرحسین هاشمی

سرگذشت انسان (خاستگاه های ثروت و نابرابری)
        کلان روایت زندگی اجتماعی؛
چرا دوست داریم یک روایت منسجم از تاریخ بشر داشته باشیم؟

0- از این مدل کتاب‌ها زیاد دیده ایم، از "انسان خردمند" و "اسلحه فولاد میکروب" تا حتی کتاب‌های نوبلیست‌های امسال اقتصاد. منظورم عجم‌اوغلو و دوستان با کتاب‌های "چرا ملت‌ها شکست می‌خورند" و "راه باریک" است.
در این کتاب‌ها (کلی مثال دیگه هم داریم ازشون و به اندازه زیادی هم با فارسی ترجمه شده اند) نویسنده تلاش می‌کند یک روایت منسجم و کلان روایت/Grand Narrative از تاریخ بشر بدست بدهد. خیلی ادعای بزرگی است، اما منطقی می‌تواند باشد، بشر همواره با اسطوره و دین می‌توانسته جهان را توضیح دهد و در این عصر مدرن، انحصار روایت تاریخ از دین و اسطوره گرفته شده است. وقتی نتوان تاریخ را با یک روایت واحد شرح داد، به وضعیتِ تاریخیِ نسبتا جاکَن‌شده و بی‌‌بنیاد می‌رسیم؛ اینجا علم مدرن (اعم از علوم تجربی و انسانیات و علوم اجتماعی و...) وارد کار می‌شود تا بدیل/Alternative معرفی کند.
بدیهی است که روشِ ساخت و "توجیه" این کلان روایت در بستر و گفتمان دینی با علمی از زمین تا آسمان فرق دارد، اما شاید بتوان رانه‌های و علت‌های واحدی را براشون برشمرد. رانهٔ انسجام در تاریخی که جزئی از آنیم. 

1- این آقای ادد گلر هم در این کتاب بسیار مختصر تلاش می‌کند روایتی منسجم از تاریخ بشر را به دست بدهد. در مقام قیاس با دیگر کتب این ژانر (ژانر "کلان روایت تاریخ بشر") کتاب گلر کم‌ادعاترین و در حد و اندازه‌ترین است. یعنی چند ادعا دارد و در حد خود تلاش می‌کند آن ادعاها را مورد دفاع قرار دهد. مدعیات شاذ کم دارد و برای همین در اغلب اوقات کار سختی در پیش ندارد.

2- واقعا مطالعه این کلان روایت‌های تاریخی مفید است آن هم از حیث‌های مختلف. حتی برای کسی که بخواهد اندکی جهاز هاضمهٔ مفهومیِ غربی‌ها رو بفهمه، مطالعه چند اثر که مدعیات کلان روایتی دارند، محتوای تحلیلی و تطبیقی خوبی را می‌تواند بسازد.

3- در تاریخ اندیشهٔ اقتصادی، بعد از آدام اسمیت که به نوعی سرسلسلهٔ اقتصاد به عنوان رشته‌ای خودبسنده است، به ریکاردو و مالتوس می‌رسیم. آدام اسمیت رو "اقتصاددان خوشبین" نام گذاری می‌کنیم و مالتوس را "اقتصاددان بدبین". 
مالتوس جمعیت‌شناس بوده است و با توجه به سابقهٔ تاریخی بشر و وضعیت پیشین جوامع انسانی، یک "دام مالتوسی" را برای جمعیت مدل می‌کند. یعنی جمعیت کم است و می‌توان با افزایش جمعیت (فرزندآوری بیشتر) نیروی کار را بیشتر کرد. اما خب، بازده زمین کاهنده به مقیاس است (خیلی ساده بدون تکنولوژی و مواد زیستی، داریم در مورد ابتدای انقلاب صنعتی و اواسط قرن 18 حرف می‌زنیم، وقتی نیروی کار بیشتر می‌شود زمین نسبت به نیروی کار آخری که اضافه می‌کنیم، تولید نهایی کمتری خواهد داشت. خلاصه نیروی کار اضافه باعث تولید نزولی، به نفهوم مشتق فکر کنید، می‌شود). چون بازده نسبت به مقیاس زمین، که اصلی‌ترین منبع تولید در عصر پیشا صنعتی است، کاهنده به مقیاس است، به نسبت با افزایش جمعیت تولید افزایش پیدا نمی‌کند و سرانهٔ تولید بسیار سرشکن می‌شود و قحطی رخ می‌دهد. قحطی رخ می‌دهد و جمعیت کاسته می‌شود و با کاسته شدن جمعیت دوباره انگیزه برای فرزندآوری بیشتر می‌شود. با این روند در یک چرخهٔ افزایش جمعیت و کاهش جمعیت گیر می‌کنیم. 
داده‌های تاریخیِ پیش از مالتوس در توجیه نظریهٔ او همراه اند. یعنی در تاریخ بشر پیشا صنعتی این چرخه‌های افزایش و کاهش جمعیت را می‌بینیم. اما مالتوس اشتباه کرد چون تغییر ماهویِ زمانهٔ خود را نفهمید. در عصر صنعتی، تولید دیگر مبتنی بر زمین نیست که بازدهی ثابت یا کاهنده به مقیاس (نیروی کار) داشته باشد و دقیقا از نقطه‌ای که مالتوس بود، دیگر نظریهٔ آن نمی‌توانست ادامهٔ تاریخ بشر را توضیح دهد. 
شرح گلر از این نظریهٔ مالتوس خیلی خوب بود. 
کلی چیز میز دیگه هم تو کتاب هستا، ولی فقط این یکی رو الان شرح دادم. 


4- ترجمهٔ علیرضا شفیعی‌نسب که ترجمان منتشر کرده است خیلی خوب بود. البته متن انگلیسی نیز هیچ دست‌اندازی ندارد و متن رله و در دستی است.

راستی کتاب از منابع درسیِ دورهٔ "تاریخ اقتصادی جهان" از فرهاد نیلی بود. نیلی، فرهادشون، هرچی بگه خوبه. البته کلاسی و طرح درسی که امسال داره خیلی بهتر از طرح درسی بود که با ما داشت. قشنگ یادگیری داشته :))) 
      
852

39

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.