یادداشت محمدجواد شاکر آرانی
1403/2/28
4.4
4
هایزنبرگ را آنها که با فیزیک سروکاری، از دور یا نزدیک داشتهاند، با اصل عدم قطعیتش میشناسند؛ اصلی که حداقل در نگاه اول میزند زیر میز همه ادعاهای علم درباره قواعد جبرگونه حاکم بر عالمی که فهم دقیق و پیشبینیاش غایت علم است. اگر هم اخیرا «اوپنهایمر» را دیده باشید، هایزنبرگ برایتان میشود معادل آلمانی اوپنهایمر که بهخاطر کفایت نکردن اطمینان و اعتماد هیتلر، نتوانست در پروژه بمب اتم نازیها را روی دست آمریکاییها بلند کند و سرنوشت دیگری را برای دنیا رقم بزند. هایزنبرگ در «جزء و کل» تصویر واقعیتری از خودش را روی کاغذ آورده؛ فیزیکپیشهای که یکی از بنیانگذاران مکانیک کوانتومی به حساب میآید، اما دغدغههایی متافیزیکی و فلسفی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و مذهبی دارد. هایزنبرگ در این کتاب که به نوعی خودزندگینامه و خاطراتش است، هم از سیر زندگی علمیاش میگوید که بیشتر حول تحول مکانیک کوانتومی و تعبیرهای گوناگون آن میگردد، هم از اوضاع و احوال اروپا و آلمان در سالهای جنگ جهانی دوم، هم گفتوگوهای جذابی که بزرگترین فیزیکدانهای قرن بیست حول آن گرد میآیند و به بحث مینشینند؛ گاهی در خانه همدیگر و با چاشنی موسیقی و گاهی در دل طبیعت اروپا و به صرف کوهنوردی. در «جزء و کل» اینشتین، پلانک، نیلز بور، دیراک، پاولی، دوبروی، شرودینگر و دیگران حضور دارند و بهاندازه فیزیک یا حتی بیش از آن، درباره جامعهشان فکر میکنند و بحث میکنند؛ جامعهای که سالهای سیاه و تاریکی را میگذراند و به همین خاطر تعدادیشان، آن سوی اقیانوس را مأوا مییابند و با هزار امید به رویای آمریکایی پناه میبرند. هایزنبرگ اما تصمیم گرفت در آن دوران تاریک در آلمان بماند: «هرکسی به حکم تولد، زبان و فرهنگش به کشور خاصی تعلق دارد. اگر انسان ریشههایش را قطع و مهاجرت میکرد، آیا صحنه را برای دیوانگان نامتعادلی که با نقشههای جنونآمیزشان، آلمان را یکراست به سوی فاجعه میبرند خالی نمیگذاشت؟». در واقع او به سخن پلانک: «به فکر وقتی باشید که فاجعه پایان مییابد» پایبند ماند، هرچند بارها مجبور به سازش با حاکمیت شد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.