یادداشت علی شهرستانی

        به راستی مرز میان جنون و واقعیت کجاست؟ از کجا معلوم که همین الآن که من این متن را می‌نویسم دیوانه نباشم؟ آیا من عاقلی هستم که به دیوانگی فکر می‌کنم یا دیوانه‌ای هستم که عاقل می‌نماید؟

تنگنا، اولین کتابم از آندری‌یف بود. تجربه جالبی بود، به خصوص خاطراتی که از تجربه "راسکولنیکف" در جنایت و مکافات داشتم، در این داستان گسترش پیدا کرد و بُعد جدیدی برایم باز کرد. کتاب خوب برای من کتابی است که فکرم را از جمود خارج کرده و وادار به تامل کند، تنگنا هم در این باب موفق بود.

منتها ، با اینکه طرح داستانی ساده و جذابی دارد، اصلا به "همه" پیشنهاد نمی‌کنم! تنها زمانی این کتاب را بخوانید که خیلی رُک و ساده و صریح: جوگیر نشوید! جوگیر را به کسانی اطلاق می‌کنم که با خواندن یک کتاب، طوری غرق و آبخورده در مفاهیم و موضوعات آن کتاب می‌شوند که گاه چندین شناگر ماهر هم نمی‌توانند آنها را بیرون بکشند! درک ابتدایی از مفاهیم فلسفی و روانشناختی، تفکر نقادانه و نداشتن پیشینه افسردگی و روان‌پریشی برای مطالعه کتاب‌های ارزشمند این چنینی لازم است تا مفهوم مدنظر نویسنده، درست به خواننده منتقل شود. اگر اینچنین نباشد، به راحتی آب خوردن می‌تواند "آنچنان را آنچنان‌تر کند" و یک افسرده‌ی ناامیدِ به همه‌چیز شک‌کُن را، افسرده‌تر، ناامید‌تر و دیوانه‌تر کند.

ولی اگر پیش‌زمینه‌های ذکرشده نباشد، برای به چالش کشیدن یک ذهن نقاد و فعال، اثر قوی و تحسین شده ای است.

داستان هم داستان دکتری است که یک رقیب عشقی دارد که دوست صمیمی‌اش است و یک معشوقه‌ی مشترک که از بدِ داستان، با رقیبِ عشقی‌ اقای دکتر  ازدواج می‌کند و حالا دکتر، در مرز فروپاشی و افکاری شوم است.
      
223

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.