یادداشت 𝐅𝐚𝐭𝐞𝐦𝐞𝐡
5 روز پیش
ریچل کرال، زنی که او را با صدایش میشناسند، نه با چهره، قدم به شهری میگذارد که سکوت، تنها زبان پذیرفتهشده در آن است؛ زنی که با پادکست جناییاش توانسته حقیقت را از زیر خاکستر دروغ بیرون بکشد و حالا دختری در کمین اوست. یادداشتی روی شیشهی ماشین. امضایی که فقط یک نام دارد: هانا. دختری ناشناس، با درخواستی از دل گذشته، از دل درد خاموشی که بیستوپنج سال است در سینهاش میسوزد. ریچل برای تهیهی فصل سوم پادکست موفقش، آمده تا جریانات دادگاهی پرتنش را روایت کند؛ دادگاهی که اتهامش سنگین است و متهمش طلاییترین پسر شهر. اما این یادداشت، او را به جنایتی قدیمیتر میکشاند؛ به مرگ دختر نوجوانی که غرق شد، اما صدای فریاد خاموشش هنوز در دل موجها میپیچد… زخمی که سالها در سکوت ماند، اما همچنان از آن خون میچکد. نویسندهی کتاب، دو زمان، دو راز و دو درد را درهم میتند. فضای کتاب، آکنده از صدای زمزمههاییست که میان صفحات خفه ماندهاند. هر یادداشت تازه، دری به حقیقتی بسته میگشاید. ریچل با هر قدم درمییابد که در این شهر، گذشته زنده است و هنوز نفس میکشد... و هرکس چیزی برای پنهان کردن دارد؛ اما ریچل آمده تا در دل تلخی این ماجراها بجنگد. نه برای شهرت، که برای شنیده شدن صدای دختری که سالها پیش بس ناجوانمردانه غرق شد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.