یادداشت مبینا

مبینا

مبینا

1404/5/2

        "دیگه چیزی نمونده، چتر من داشت بسته می شد. این بار وقتی چترمو بستم، همینطوری بسته نگهش میدارم، چون بودن زیر نور خورشید رو خیلی دوست دارم.."

کتاب در مورد دختری است به نام آنی ریچاردز، که در پی از دست دادن برادر بزرگترش دچار وسواس و احتیاط بیش از حد می شود و حتی روابطش با خانواده و دوستان دست خوش تغییر می گردد، اما در نهایت همسایه ی مهربان و دوست داشتنی کمکش می کند تا چترش را ببندد و دوباره زیبایی های دنیا را ببیند.
حس و حال خوبی داشت و پر از نکات و جملات آموزنده و دوست داشتنی بود.✨️
      
36

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.