یادداشت زینب
1404/3/2
این کتاب نسبت به دو کتاب قبلی که دربارهٔ کرهٔ شمالی خوانده بودم (فرار از اردوگاه ۱۴- هزار فرسنگ تا آزادی) کرهٔ شمالی را بهتر به تصویر میکشد. خانوادهٔ کانگ از کرهایهای ثروتمند ساکن ژاپن بودند و از مدافعان سرسخت کمونیسم و حکومت کرهٔ شمالی. در پی تبلیغات فراوانی که در ژاپن برای برگرداندن کرهای به وطنشان میشود، این خانواده تمام زندگی و ثروتشان در ژاپن را رها میکنند و با هزاران امید و آرزو به کره میآیند... انتخابی که سرنوشت این خانواده را بهکلی دگرگون میکند... به نظرم کانگ آدم باهوشی بوده است. او وقتی به اردوگاه رفت سن کمی داشت، اما بلد بود چطور گلیمش را از آب بیرون بکشد، خودش را به خطر نیندازد، سعی کند زنده بماند، و از طرفی بهانه دست نگهبانان ندهد. نکتهٔ جالب دیگر اینکه او با وجود تمام خشونت و سختی حاکم بر اردوگاه، باز هم بلد بود که زیباییهای مناظر اطراف اردوگاه را ببیند، درک کند، و از آن لذت ببرد. وقتی کانگ از کرهٔ شمالی فرار کرد، من مدام به این فکر میکردم که چطور توانسته بدون آنکه به عاقبت خانوادهاش فکر کند دست به فرار بزند. آیا خانوادهاش را باز به اردوگاه منتقل کردهاند؟ کانگ احساس عذاب وجدان نمیکند؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.