یادداشت مهرداد عرفانی

        و پشت هر چهره‌ی مخوفی، کودکی معصوم و گریان نشسته که فریاد می‌زنه، یه جایی تو این مسیر من‌و جا گذاشتی، من‌و گم کردی و هر چه فریاد زدم نشنیدی. تغییرات به جز وقتی که انسان ناگهان دچار یک دگردیسی می‌شه بسیار زیرپوستی به‌وجود می‌آد، بذر اولیه می‌تونه یه فکر اشتباهی باشه که یک عزیز تو ذهنت پرورش می‌ده، می‌تونه کم نگاه کردن به دنیا دلیلش باشه. کتاب بسیار جذابی بود بسیار دوست‌داشتنی، طوری من‌و درگیر خودش کرده بود که یه شب به یه مهمونی دعوت شده بودیم خانوادگی و من هم باید می‌رفتم(البته الان می‌بینم بایدی هم نداشته) از سر رودرواسی من کتاب رو برداشتم با خودم و وقتی رسیدم خونه‌ی میزبان رفتم یه گوشه و به ادامه خوندن این کتاب مشغول شدم
      
576

24

(0/1000)

نظرات

گاهی متین

گاهی متین

4 روز پیش

آقا مهرداد قبل از اینکه پروفایلت رو ببینم، یادداشتت رو خوندم. وقتی تموم شد، اول فکر کردم یک دختر ۲۰ ساله نوشته(ببخشید). بعد دیدم یک آقای سیبیلو خندون توی پروفایله. تعجب کردم و از تصور خودم خندیدم. سرِ این اتفاق و یادداشتت، خوندن این کتاب برای من جذاب تر شد :)

0