یادداشت رکسانا پیراسته
1403/9/19
چیزی که هست اینه که اگه حتی آدما زندگی حیوانی هم داشته باشن حیوان نیستن. نویسنده کتاب یک فرد فلسفه خونده بود، کل کتاب روایت دوم شخص بود و عجیب نشسته بود به محتوا. جنگ و بلایی که سر آدمها میاد، چیزی که سیستمها از آدما میسازن و نگاه و ارتباط عجیب با خدا وسط این آشفته بازار و انسانیت و عشق. و معنا درکی که تا الان از معنا داشتم شبیه یه ماهیه ماهی کوچولو از دستت سر میخوره و میره و میری تا ماهی بزرگتری بگیری و این روند ادامه داره نمیدونم یک جا ماهی رو تا آخر نگه میداری یا نه نمیدونم وقتی ماهی دستته میمیری یا وقتی که دستت نیست نمیدونم از ماهی داخل دستت راضیای یا نه ولی میدونم که وقتی به پروسه نگاه کنی دیگه اونقدر هم نگران نمیشی. نبود معنا نمیترسونتت چون نوید ماهیهای بزرگتر رو میده. و عشق برای ما آدما یه چیزی خیلی خیلی فراتر از میل جنسیه و همینه که پیچیدش میکنه دیگه فقط درمورد بقا نیست چون اگه بود انقدر پیچیده نمیشد و عشقی که به بنده خدا حس میکنی و عشقی که به خدا حس میکنی و توضیح دادنش سخته چون از جنس کلمات نیست و مثال حلاج داخل کتاب آورده شده بود که به طرز عجیبی با متن کتاب آمیخته میشد ما انسانیم و مطمئنم اگه اجازه ندیم هیج سیستمی نمیتونه انسانیت رو، عشق رو از ما بگیره، هیچ سیستمی. طوری که وقتی دو دست و پات قطع شده ذکر گفتن رو متوقف نمیکنی چون معنا اونقدر عمیقه که مرگ هم جلوش رو نمیگیره.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.