یادداشت sin_alef
1403/12/30
گذاشتمش روی زمین؛ همان جایی که خواسته بود، کنار گودالی که عمیقتر از آن بود که جای انفجار خمپاره باشد. چهرهاش، زیر نور منورها و برق انفجارها، بیرنگ شده و خون محاسن سفید و سراسر سینهاش را پوشانده بود. گفت: «آقای نویسنده! مرا یک گوشه توی همین کانال بِکار» اینها را که برای دکتر تعریف میکنم، میخندد و مثل معلمی که غلط شاگرد تنبلش را گرفته باشد، میگوید: «نه جناب استاد! بکار صحیح نیست... دفن کن.... و تو اسماعیل را دفن کردی؟!» و من هر بار میترسم و میگویم: «بله، دفنش کردم.» هرچند که سخت وسوسه میشوم که بگویم: «بله، کاشتمش.» پن) یه داستان به شدددت خواندنی درباره چگونگى نفوذ #یهودیان در کشور #فلسطین با استناد به دستنوشتههاى یک رزمنده #مسلمان فلسطینى.... نقش #انگلیس_پلید در این نفوذ تدریجی برام خیلی جالب بود! روحیه عجیب و مرموز و منفور صهیونیسم رو کاملا میشه تصور کرد ... سادگی و مظلومیت مردم فلسطین رو هم. فضای داستان، سیر داستان، اطلاعاتی که در حین روایت به مخاطب میده.... نمادها...تصویرسازی های ساده و در عین حال تاثیرگذار همه چیز در یک #ترکیب_عالی، تلخی یک تاریخ مهجور رو به خوبی به تصویر میکشه و مخاطبش رو به فکر وامیداره... پایان اسرائیل رو که انشاءالله به زودی با چشمای خودمون میبینیم ✌ولی شروع و شکلگیریش رو توی این کتاب بخونید! 🇵🇸 عالی بود 👌 #معرفی_کتاب #ریاح #جلال_توکلی #انتشارات_سوره_مهر
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.