یادداشت saeed tehrani pooya
4 روز پیش
بعد از نزدیک دو تا سه سال با همه وقفهها و فاصلهها و فراز و نشیبهایی که پیش اومد بینش...بالاخره تموم شد... حس و حالم دقیقا مث حس و حال زمانیه که اولین بار قرآن رو ختم کردم... که خیلی چسبید و احساس کردم که یه دین بزرگی که به گردنم بود رو به اندازه ذره ای تونستم ادا کنم. راستش از اونجایی شروع شد که با خودم گفتم خدا اگه اون دنیا بهم بگه این همه کتاب خوندی یه بار نشستی قرآن رو کامل بخونی... یا نهج البلاغه یا صحیفه... چی دارم بگم؟! و تصمیم گرفتم بعد از نماز هرروز یه خطبه یا 2 صفحه حداقل از این کتابهای نورانی رو بخونم که با خودم اسمش رو گذاشتم مطالعه #جرعه_ای که جرعه جرعه بنوشم و فکر کنم و لذت ببرم... به شمام پیشنهاد میکنم... . کلام حضرت امیر خیلی عجیب و صریح و بیآلایشه... بدون رو دربایستی میره میشینه اونجای قلبت که باید و عمق وجودت رو نشونه میگیره... نمیگم همه حکمتها و خطبهها... ولی بعضی جملاتی بود در طور این مدت که تا چند دقیقا بعدش دهنم باز مونده بود و خیره به نقطهای از وجودم مونده بودم... . و یه نکته دیگه اینکه... واقعا در حین و بعد از مطالعه این کتاب دنیا در چشمتون خیلی کوچیک تر از اونی که هست میشه... همانطور که خود حضرت گفتن... . «همانا دنیای شما در نزد من مانند استخوان خوکیست در دستان یک فرد جزامی»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.