یادداشت محمدامین اکبری
1402/4/30
به نام خدا «وجدانِ اِسْوِوُو» آخرین باری که کتابی مرا به شدت تحتتاثیر قرار داد و به قول خودم حتی استخوانهایم را هم سوزاند. خرداد سال گذشته بود که «جنایت و مکافات» را برای سومین بار به اتمام رساندم. در این مدت رمانهای زیادی خواندم که تعدادیشان از شاهکارهای ادبی بودند ولی آن تاثیری که گفتم را بر من نگذاشتند تا اینکه در همین ماه اخیر «وجدان زِنو» نوشته ایتالو اِسْوِوُو را خواندم. رمانی که بهمانند بسیاری از کتابهایم مدتها بود که نخوانده در کتابخانه رها شده بود و وجدانم را میآزرد. من میزان خوببودن و تاثیرگذاری هر کتاب را با کتابهای محبوبم یا آثار نویسندگان محبوبم میسنجم. مثلا کتابهایی را که مرا به واکاوی خودم وامیدارد، کاری میکند که مانند نویسنده دست در روح و روان خود ببرم و ناپیداهای آن را پیدا کرده و پیش روی خود بیاورم، با آثار داستایفسکی مقایسه میکنم. خیلی از کتابها بوده که وقتی خواندمشان با آثار او مقایسه کردم و سرآخر به این نتیجه رسیدم که اگر همین سوژه را بزرگمرد روسی مینوشت با اثر بسیار بهتری روبرو بودیم. مثلا من بعد از خواندن «گرسنگی» کنوت هامسون و «از چشم غربی» جوزف کنراد چنین حسی داشتم. در عظمت «وجدان زِنو» همین بس که بعد از خواندنش آن را نه فروتر از آثار داستایفسکی بلکه در تراز شاهکارهای او قرار دادم. البته بگویم این حرف من به این معنا نیست که اسووو از مقلدان یا حتی از تاثیرپذیرفتگان اوست. بلکه بهمانند او با روان خود و مخاطب بازی میکند. با این تفاوت که شاهکارهای داستایفسکی بیش از ده اثر است ولی اسووو تنها با همین یک شاهکارش شناخته میشود. در مورد این کتاب و تاثیراتی که اسووو از فروید و شوپنهاور گرفته بسیار نوشته شده است. من نه صلاحیت ورود به اینشکل از مباحث را دارم و نه حتی چندان لازم میدانم. نوشتهاند شما هم بروید و بخوانید آنچه برای من مهم است این است که ما با یک شاهکار روبروییم. سعی میکنم که ترغیبتان کنم تا آن را بخوانید. اسووو در این رمان شش فصل از زندگی شخصی به نام زنو را که در آستانه پیری قرار دارد از زبان خود او روایت میکند، نام اصلی رمان در ایتالیایی «اعترافات زنو» است، زنو این نوشتههای اعترافگونه را خطاب به پزشک روانکاو خود مینویسد، پزشکی که نماینده دیدگاههای فرویدی است. او در این شش فصل که از جهت زمانی پیوسته نیستند تصویری از زندگی خود ارائه میدهد که هرچه جلوتر میرود، روشنتر میشود. در اولین فصل بیمار از معضلی که او را واداشته که به پزشک مراجعه کند پرده برمیدارد. نام این فصل «آخرین سیگار» است، و بهنظر من میتوان آن را بهصورت مستقل، جستاری درباره سیگار و ترک سیگار دانست و خواند. در دومین فصل که عنوانش «مرگ پدر» است ما بیشتر با شخصیت اصلی و زندگیاش آشنا میشویم. در فصلهای بعدی یعنی «ماجرای ازدواجم»، «همسر و معشوقه» و «داستان یک شرکت تجارتی» که بخش عمده رمان را تشکیل میدهد کاملا با زنو و زندگیاش آشنا میشویم و در فصل آخر «روانکاوی» که تکملهای است بر همه این اعترافات، نویسنده ما را به تشکیک درباره هرآنچه تا به حال گفته فرامیخواند. ماجرای خود رمان و نویسنده هم جالب است. در واقع کتاب بهنوعی شرح زندگی خود نویسنده است. نویسندهای که از طبقه اعیان است و فعالیتهای تجاری زیادی در نقاط مختلف اروپا داشته و در عین حال شیفته نوشتن و کسب شهرت از این راه است. اسووو در سالهای جوانی دو رمان مینویسد که مورد توجه منتقدان قرار نمیگیرد. تا اینکه بعد از بیست سال بهترغیب جیمز جویس، که در آن زمان چندان معروف نبود و آموزگار زبان انگلیسی اسووو بود، نوشتن رمان دیگری را شروع میکند که پنج سال بعد از آن با عنوان «وجدان زنو» منتشر میشود. اثری که در بدو امر باز هم مورد بیمهری منتقدان ایتالیایی قرار میگیرد و اگر معرفی و پیگیریهای جویس نبود، احتمالا شهرت و معرفیاش به تعویق میافتاد. اگر کسی از من بپرسد که حال و وقت خواندن «در جستجوی زمان ازدسترفته» مارسل پروست را ندارم. کتابی دیگری را معرفی کن که شباهتی به آن داشته باشد من «وجدان زنو» را معرفی میکنم. من در جایی ندیدم کسی به این شباهت اشاره کند ولی من که این دو را خواندهام چنین حسی دارم. در مورد تاثیرپذیرفتن جویس از اسووو در نوشتن «اولیس» نوشتهاند. ولی بالطبع من نخواندهام و نمیتوانم چیزی بگویم. جالب است که هر سه اثر تقریبا در یک دهه نوشته شدهاند. آنچه باعث شده من بین دو اثر اسووو و پروست قرابتی ببینم. این است که در هر دو عنصر «زمان» کارکردی ساختاری در جهت روایت داستان و شخصیتپردازی دارد. در «در جستجو...» که این شیوه به حد کمال میرسد. در «وجدان زنو» هم اسووو از عنصر زمان بسیار بهره برده. همان ملالی که در شاهکار پروست بهخاطر گذر کند زمان بر خاطر مخاطب مینشیند در اینجا هم خود را نشان میدهد. در این اثر هم شخصیتها سلب و ثابت نیستند و با گذر زمان وجوه مختلفی را از خود نشان میدهند و حسهای مختلفی را در مخاطب برمیانگیزند. چیزی که در آثار دیگر حتی شاهکارها کمتر به چشم میآید. شباهت دیگر این دو کتاب این است که هر دو بهنوعی خودزندگینامه نویسندگانی هستند که به طبقه اشراف تعلق دارند. اسووو و پروست در بخش عمدهای از زندگی خود غرق در مناسبات طبقه خود بودهاند و پس از آن این تجربیات را با هنرمندی هرچهتمام بهشکل رمان درآوردهاند. در آخر این نکته را هم بگویم که ترجمه مرحوم کلانتریان از این اثر بسیار خواندنی و خوب است و حیف که تا بهامروز آنطور که باید و شایسته است مورد توجه مخاطبان فارسیزبان قرار نگرفته است، مخاطبانی که برای «جزء از کل» و «اتحادیه ابلهان» سر و دست میشکنند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.