یادداشت رؤیا

رؤیا

رؤیا

1403/1/22

چهل نامه ی کوتاه به همسرم
        چهل نامه‌ی کوتاه که آقای نادر ابراهیمی به همسر محترم‌شون نوشتن.
قلم و بیان آقای ابراهیمی به شدت جذاب، گیرا، عمیق و زیباست. 
من مجذوب محتوای هر نامه بودم و با اینکه می‌تونستم کتاب رو یک روزه بخونم و تموم کنم؛ اما مگه دلم میومد تموم بشه؟! 
خوندنش رو به همه جوانان و بزرگترها توصیه می‌کنم؛ به افراد متأهل بیشتر. 

اگه قرار بود بخش‌های قشنگ کتاب رو انتخاب کنم و بنویسم، احتمالا کل کتاب رو می‌آوردم اینجا! 
ببینید مثلا یه جاهایی از کتاب، آقای ابراهیمی نوشته‌اند که:

✴️
۰۰۰ مخواه که انتخاب‌مان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی، و رؤیامان یکی.
همسفر بودن و هم‌هدف بودن، ابداً به معنای شبیه‌بودن و شبیه‌شدن نیست. و شبیه شدن، دالّ بر کمال نیست، بل دلیل توقّف است.
...
عزیز من!
زندگی را تفاوتِ نظرهای ما می‌سازد و پیش می‌برد نه شباهت‌هایمان، نه از میانْ‌رفتن و محوشدنِ یکی در دیگری؛ نه تسلیم بودن، مطیع بودن، اَمربر شدن و دربستْ پذیرفتن.
...
من از عشقِ زمینی حرف می‌زنم که ارزشِ آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن.
...
تو نباید سایه‌ی کمرنگ من باشی
من نباید سایه‌ی کمرنگ تو باشم
این سخنی است که در باب «دوستی» نیز گفته‌ام.  ۰۰۰
✴️
۰۰۰  حبیب من!
هرگز از کودکیِ خویش آنقدر فاصله مگیر که صدای فریادهای شادمانه‌اش را نشنوی، یا صدای گریه‌های مملو از گرسنگی و تشنگی‌اش را...
اینک دستهای مهربانت را به من بسپار تا به باد آنها بیاورم که چگونه باید زلف عروسکها را نوازش کرد... ۰۰۰
✴️
۰۰۰  من با این سخنِ منظوم موافقم که می‌گوید:
          کلامی که نتوانی‌اش گفتْ راست
                                     به غیظِ فروخورده تبدیل کن!
اما موافق نیستم که همه‌چیز را چون نمی‌توانی بگویی، آنقدر به غیظ فروخورده تبدیل کنی که یک روز، با گلودردی خوفناک از پا درآیی_ بی تأثیری بر زمان و زمانه خود.
همه‌ی حرفهای نازدنی را به غیظ تبدیل مکن، همچنان که به بغض. بعضِ حرفهایت را به اشکْ مُبدَّل کُن! روشن است که چه می‌گویم؟ گریستن به‌جای گریستن، نه‌. گریستن به جای حرفی که نمی‌توانی به ناتمامی‌اش بزنی، و در کمالِ ممکن.
همه‌ی آبها نباید در اعماق زمین جاری شوند، تا یک روز، شاید، متّه‌ی چاهی به آنها برسد، و فَوَرانی و طغیانی... کمی از آبها باید که چشمه کنند و چشمه شوند، و جریانی عینی و ملموس بیابند. ۰۰۰
✴️
۰۰۰ صبور باش عزیز من، صبور باش تا بتوانم کلمه‌یی نو، جمله‌یی نو، و کتابی نو، فقط برای تو بسازم و بنویسم، تا در برابر تو اینگونه تهی‌دست و خجلت زده نباشم...
بانوی من باید مطمئن باشد که می‌توانم به خاطرش واژه‌هایی بیافرینم، همچنان که دبوانی...
با وجود این، من و تو خوب می‌دانیم که عشق، در قفس واژه‌ها و جمله‌ها نمی‌گنجد_مگر آنکه رنجِ اسارت و حقارت را احساس کند.
عشق، برای آنکه در کتابهای عاشقانه جای بگیرد، بسیار کوچک و کم‌بُنیه می‌شود. 
عزیز من!
عشق، هنوز از کلام عاشقانه بسی دور است.۰۰۰
✴️
      
7

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.