یادداشت آنوش
1404/4/10
یونگ بر آن است که رؤیا رویداد روانی از برون بریده وتک افتاده ای که کاملا از زندگی روزانه منقطع باشد نیست. اگر چنین به نظر ما می رسد، تنها از سر توهمی است که از نبود فهم ما ناشی می شود. در واقع، رابطه خودآگاهی و رؤیا رابطه ای قويا على است. خودآگاهی و ناخودآگاهی به ظریف ترین شیوه درهم تأثیر و تأثر متقابل دارند. خودنمودین گرگور در مسخ کافکا همان فروشنده سیاری است که نان آور خانواده ای است، که انگل و نان خور اوست. خود راستین او میل انگل شدن خود اوست که در لحظه بیدار شدن استعاره یا نماد رؤیایی حشره آن را واقعیت بخشیده است. این همان لحظه ای است که والتر بنیامین آن را برای تعریف خواب ها جایز نمی داند. پس قطعا آدورنو، که رویاهای خود را مدتی پس از بیداری ثبت کرده اندرز دوست خود را به کار نبرده است. بنیامین بر این است که در این لحظه ها هنوز تحت تأثیر جاذبه رؤيا هستیم. در این لحظه «بازگویی رؤیاها مصیبت بار است، زیرا کسی که هنوز نیمی از وجودش منسوب به جهان رؤیاست، در واژه هایی که بر زبانش جاری می شوند آن جهان را لو می دهد و موجب می شود آن جهان از او انتقام بگیرد به بیان امروزی تر: "او خود را لو داده است." #تئودور_آدورنو
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.