یادداشت پردیس
1400/5/18
این رمان از چند جهت شایستهی تحسین مینماید؛ از جملهی آن احاطهی نویسنده بر چگونگی بهکارگیریِ زبان و بهرهگیری از بازیهای زبانی، شخصیتپردازی مناسب برای «طاهر» و فضاسازی جالب توجه هست که البته گاه افسار آن از دست نویسنده در میرود. گاه نویسنده بر اغتشاشهای ذهنی خود غلبه نمیکند و گاه توصیف خود را تماموکمال بهزیبایی به انجام میرساند؛ نمونهی آن فصلی است که گویا تداعیِ حضورِ قهرمان داستان، شمیم شمسه، است در عملیات مرصاد در جنگ ایران و عراق، با آن صحنهی شوکآوری که دربارهی بهخونغلتیدن همقطارش میخوانیم، یا در جای دیگری از داستان مدام در شک و تردید قرار میگیرد، هماو که تا دیروز انسانی مطمئن از کار و وضعیت خود بود. داستان شروع خوبی دارد، اما هرچه به میانه نزدیک میشویم از جذّابیت آن کاسته میشود، مگر در لحظاتی چند، یا به قدر یک-دو فصل، تا آنجا برسد که اثر به سراشیبی پایان درمیافتد، جذابتر و خواندنیتر میشود. روایت داستان در چند مقطع تاریخی رقم میخورد، از 1321 و ورود لهستانیها به ایران در جنگ جهانی دوم، تا برسیم به تنهی اصلی داستان که در فضای خاص سال 1388 تصویر شده است. نویسنده در این مسیر از وقایع، گروهها و شخصیتها با حفظ مقتضیاتِ داستانیِ رمان بهره گرفته و البته مراقب بوده که نوشتهاش به گزارشِ تاریخیِ صِرف بدل نشود و همین بر جذابیت رمان نزد خواننده میافزاید. «شمیم» در کودکی دل به دختری باخته بود به نام «آدری» که با مادر لهستانیاش در آن محله زندگی میکرده است. اما دنیای پاک آن دو به زودی از هم میپاشد؛ چرا که آدری روزی در نوزدهسالگی برای همیشه میگذارد و میرود. حالا سالها گذشته، شمیم در آستانهی چهلسالگی است و در دانشگاه درس میدهد. داستان او با آدری باز از آنجا از سر گرفته میشود که دختر جوانی به نام «الیزا» ظاهراً برای پایاننامهاش نزد او میآید. گرچه برای شمیم جانفرساست و بُرّا که بخواهد یاد آدری را در جان و روانش زنده کند، اما به این فریضهی محتوم تن در میدهد و شروع به گشتن و کاویدن برای یافتن آدری و چرایی کارش میکند؛ حالا آدری دیگر نیست و شمیم باید از خاطرات و جایها و نقلها و گفتههای الیزا راهی به دانستن بجوید. در آخر، پایانبندی هوشمندانه رمان را نجات داده است و به عنوان نخستین اثر داستانی نویسنده، نمرهی قابل قبولی به دست میآورد.
20
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.