یادداشت زهره دلجوی کجاباد

برج سکوت
        هر اثری که می‌خوانیم باید تعلیق داشته باشد وگرنه ولش می‌کنیم. خیلی وقت‌ها تعلیق روی پیرنگ است. گاهی هم زبان. برج سکوت پیرنگ ندارد. بار تعلیق را زبان روی‌گرده می‌کشد. آخرهای جلد دو که می‌رسی دیگر زبان هم برایت آن جذابیت صفحه‌های آغازین را ندارد و همین می‌شود که کتاب سوم را خیلی با رغبت نمی‌خوانی. شخصیت‌پردازی‌ها قوی هستند و زبان و لحن نقطه‌ی قوت کتاب است ولی راستش این پیرنگ نداشتن بدجور توی ذوق من زد. شاید اگر از اول نوبسنده مخاطب را حالی می‌کرد که پیرنگی نیست و من خواننده دنبال این نبودم که خب بعدش چه خواهد شد، شاید راحتتر با این بی‌پیرنگی کنار می‌آمدم. بلور، فری‌ها همه را آورد ولی هیچ‌کدام شلیک نکردند. فقط آمدند و رفتند. سوسن هم که ماند فقط بود. آن همه از گذشته گفتن من مخاطب را متوقع می‌کرد که ربطی بین گذشته راوی و سرانجامش پیدا کنم ولی نتوانستم حلقه‌ی وصل را پیدا کنم. در رسم‌الخط هم تعداد فراوان سه‌نقطه‌ها آزاردهنده بود. نفهمیدم چرا سه نقطه وقتی می‌شود نقطه گذاشت و جمله را تمام کرد؟ در کل کتاب خوبی بود ولی قبول ندارم بی‌عیب است یا ادبیات را به بعد و قبل خودش تقسیم می‌کند. 
      
4

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.