یادداشت محمدرضا سمیعی
4 روز پیش
در جهانی که نصفالنهار خون ترسیم میکند، خشونت نه اتفاقی ناگوار، بلکه قانون حاکم بر هستیست. کورمک مککارتی داستان پسری بینام را روایت میکند که در میانهی قرن نوزدهم وارد دوزخی از مرزهای مکزیک و آمریکا میشود؛ جایی که گروهی مزدور به رهبری مردی مرموز به نام قاضی هولدن، انسانها را به نام قانون شکار میکنند. مککارتی با زبانی عریان، شاعرانه و بیرحم، مرز میان تمدن و توحش را محو میکند. روایت، خشک، موجز و بیاحساس است، همانگونه که جهان کتاب بیرحم و بیمعناست. قاضی، با فلسفهای سرد و خونسرد، جنگ را خدای حقیقی جهان مینامد و رقص همیشگیاش در پایان، گویی به ما هشدار میدهد: شر هرگز نمیمیرد. این رمان سفریست به تاریکترین لایههای وجود انسان؛ جایی که تنها راه نجات، شناختن تاریکیست، نه فرار از آن.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.