یادداشت علی دستورانی
1400/6/22
یکی از آیینههای تاریخی ابتدای عصر ویکتوریایی. دیکنز در این داستان مانند نویسندگان نیمهی ابتدایی قرن نوزدهم، به اعتراض به مشکلات جدید برآمده از انقلاب صنعتی میپردازد. سرمایهداران سرمایهدارتر شدهاند و فقرا فقیرتر. ازدیاد بیسابقهی جمعیت کودکان بسیاری را روی دست جامعه گذاشته بدون آنکه بتواند آنها را با حداقل ملزومات رفاه تأمین کند. در این میان حفرهی بزرگی از فقر فرهنگی، تابوهای بسیار، آداب و رسوم غیرضروری و متناسب نبودن وضعیت فکری جامعه با دستاوردهای انقلاب صنعتی فجایع بسیاری را رقم زده است. الیور توییست هم در این زمانه زندگی رقتانگیزش را آغاز میکند. در یتیمخانه بزرگ میشود و دست سرنوشت او را به جاهای دردناکی میبرد که خواندنشان گاه مو به تن آدم سیخ میکند. دیکنز روایت مختصر اما مفیدی دارد. قهرمان او به خاطر یکی از همان تابوهای قرن نوزدهمی یتیم میشود و در لندن برای بقا خود را به جریان خشونتبار حوادث و جرایم میسپارد. دیکنز در این داستان انگار قصد پیچیده کردن موضوع را نداشته. ما از همان ابتدا میفهمیم باید برای چه کسی دلسوزی کنیم و از چه کسی متنفر باشیم. هیجانی در این شخصیتپردازیها نیست و همهی آن چه هست، امید ما به یافتن خوشبختی در زندگی الیور است. با این حال، قلم دیکنز دارای شمهای از طنز انگلیسی است و با همین مهارت بارها و بارها قوانین زمانهاش در مورد فقر، حمایت از فقرا و یتیمان، و نظارت بر معضلات طبقهی کارگر و رسیدگی به زندگی آنها را زیر سوال میبرد و به باد انتقاد میگیرد. من این داستان را احتمالاً مانند اکثریت همسن و سالانم در کودکی خواندم و بعداً دوباره بازخوانیاش کردم. اینکه داستان شخصیت خاکستری ندارد و به نوعی هر کس به سزای اعمالش میرسد، نوید امید و عدالت برای کودکان را به همراه دارد، اما دنیای خشن داستان شاید کمی آزاردهنده باشد. درک ابعاد فلسفی، انتقادی و تاریخی رمان البته از افرادی با سنین پایین انتظار نمیرود و برای چشیدن طعم تلخ تاریخی که در این داستان روایت شده، باید کمی صبر کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.