یادداشت هستی

هستی

هستی

1403/12/3

        مدت‌ها بود که دوست داشتم جورج الیوت بخونم. این کتاب رو از کتابخانه‌ی دانشگاه قرض گرفتم و جلد اولش رو به کندی خوندم، اونقدرها جذبم نمی‌کرد. بااین‌حال، هرچه جلوتر رفتم بیشتر و بیشتر جذب داستان شدم. انگار من هم جزوی از مردم شهر خیالی «میدل مارچ» بودم و جایی در غم‌ها و شادی‌هاشون داشتم. برام سوال بود که چطور این کتاب یه اثر فمینیستی به حساب میاد که با تموم کردن کتاب به جوابم رسیدم. به قول جورج الیوت، شاید اگه داروتیا در یک جامعه‌ی درست زندگی می‌کرد مجبور به گذروندن هیچ‌کدوم از مشکلاتی که از سر گذروند نمیشد. دلم برای این شهر و مردمش تنگ میشه. قطعا باز هم جورج الیوت خواهم خواند.
      
3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.