یادداشت مهسا
4 روز پیش
3.9
7
زمان معنای زندگی است و این درست مثل آن است که از معنای کلمهای صحبت کنیم، از جهت رودخانهای، از معنای رایحهای... با یافتن معنایی در این واقعیت مخوف، واقعیت و حقیقت بدل میشود، حقیقتی چه بسا یکسره متفاوت با آنچه آشکارا بدیهی به نظر میرسد. و اگر این به راستی حقیقت باشد، برای تمام کسانی که با آن سر و کار دارند درمان خاص خود را در بر خواهد داشت... . اما ژان کلود، علاوه بر این شعر، نامهی دیگری نیز فرستاده بود، شامل بریدههایی از رمان کامو، سقوط، که به قول خودش به خوبی افکارش را بیان میکرد. دادستان شروع به خواندن کرد:(اگر میتوانستم خودم را بکشم و بعد چهرهشان را ببینم، آنگاه میشد گفت بله، به زحمتش میارزیده است. مردم هرگز به دلایلتان، به صداقتتان و به شدت رنجهایتان یقین نمیآورند، مگر به برکت مرگتان. تا وقتی زندهاید، وضع مشکوکی دارید و فقط از بدگمانیشان سهم میبرید. بنابراین، اگر آدم حتم داشت که میتواند از تماشای این نمایش لذت ببرد، میارزید خود را به زحمت بیندازد و چیزی را به آنها اثبات کند که نمیخواهند باور کنند و بدین ترتیب مایهی تعجبشان شود. اما خودتان را که بکشید، دیگر چه اهمیتی دارد که شما را باور کنند یا نه: شما آنجا نیستید که شاهد تعجب و ندامتشان (که تازه آن هم موقتی است) باشید، نیستید که سرانجام رویای همه انسانها را جامهی عمل بپوشانید و در مراسم خاکسپاری خودتان شرکت کنید...)
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.