یادداشت حسین

حسین

حسین

1402/3/6

        یکی از لذت‌بخش ترین کتاب‌هایی که تابحال خوانده‌ام.
اطناب لذت بخش بحث میان شخصیت ها و رفت و برگشت کلامی بین این ها و تک بیت هایی که رد و بدل می‌شود حقا برای من لذت‌بخش بود.
عجیب اینکه حقا اسم کتاب برازنده است و داستان، از بیخ و بن دارالمجانین و دیوانه خانه ایست و همه به جز بلقیس مجنون اند!
آن از پدر محمود که به می سجاده رنگین می کرد، آن از عموی محمود که به آن خست و لئامت، زر انبار می‌کرد، آن از رحیم که دیوانه اعداد بود، آن از شاباجی که جنون آمیز  معتقد به اجنه و جادو و جنبل بود. آن از پدر رحیم که دیوانه وار در تمام عمر جز حسابداری و کار این و آن کردن، هیچ نکرده بود و خود نیز معتقد به اتلاف عمر بود، آن از دوست محمود، دکتر یکتا که جنون دریا داشت و آخر به قلزم حیرت رهسپار شد، آن از خود محمود که عاشق بود و بین عشق و جنون چندان فرقی نیست، آن هم از مدیر و آن هم از دکتر دارالمجانین که هر دو دیوانه بودند.
فقط عجب است که چرا این کتاب مجوز چاپ نمی‌گیرد!
چه چیز غریب و عجیبی در این کتاب هست که اجازه چاپ نمی‌گیرد!
شاید هم مجوز چاپ دارد و آن پیرمرد خیابان انقلاب مرا گول زد تا نسخه طبع سنگی اش را به من بفروشد 😅
      
9

11

(0/1000)

نظرات

اصلا داستان یک حلاوت هایی داره  که مثل بعضی خوردنی ها که مزه اش تا سال ها زیر دندون آدم میمونه در ذهن آدم  حک میشه .  مخصوصا وصف حال  مجنونی که با خود شعر می‌خواند ابر ها را حلاجی میکرد ... دیشب که بارون اومد یارم لب بوم اومد....

0