یادداشت Nothing

Nothing

Nothing

1400/11/5

افصون
        "سیپتیموس هیپ " 

جلد اول:افصون. 


وردت را بخوان . جادوگر ویژه در تعقیب ماست!

سیپتیموس هیپ ؛پسر هفتم هفتمین پسر از خانواده جادوگر ، دردسر ساز و پرجمعیت هیپ  در شب تولدش دزدیده می شود و قابله اش"قابله مارتون "  اعلام می کند که او مرده است. در همان هنگام سیلاس هیپ "پدر خانواده هیپ " در راه بازگشت به خانه  در آخرین روز از زمستان و در میان برف ها ، نوزادی پیدا می کند. نوزادی دختر با چشم های بنفش و موهایی مشکی. دختری که مادرش " ملکه سریس" به دست نیروهای سیاهی کشته شده بود ،او هم قرار بود که کشته شود اما با کمک آلتر میلا و جادوگر ویژه نجات پیدا کرده وبود. و او قرار است چند سال بعد ملکه قلعه شود.
هیپ ها"سیلاس هیپ، سارا هیپ و شش پسرشان : سایمون هیپ، سام هیپ، اد و اریک هیپ ، جوجو هیپ و نکو  هیپ" آن دختر اسرار آمیز" جینا هیپ " را مانند فرزند خود بزرگ می کنند. 
روزها یکی پس از دیگری می گذرند، تا روز تولد ده سالگی جینا فرا می رسد.  
درست پس از اینکه هیپ ها هدیه تولد جینا(سنگی جادویی که در واقع لاکپشتی کوچک است و جینا اسمش را پتروک تریلاونی می گذارد) را به او می دهند، جادوگر ویژه  (مارسیا اوراستراند. که در سالهای گذشته رقیب سیلاس برسر کارآموزی آلتر میلا (جادوگر ویژه سابق،  استاد مارسیا اوراستراند که ده سال پیش کشته شده و لکه ی خون بگی وسط قلبش هنوز خودنمایی می کرد ) بود ) به خانه ی هیپ ها در خانه های تو در تو (خانه هایی که همه داخل یک آپارتمان بودند و هر خانواده دو اتاق بیشتر نداشت) می آید و می گوید که جای شاهزاده دیگر اینجا امن نیست و او باید به کلبه نگهبان، پیش نگهبان اژدها (عمه زلدا "زلدا هیپ" عمه ی سیلاس ) برود. 
پس از مخالفت های هیپ ها که به نتیجه ای نرسید ( مارسیا، جادوگری با خلق و خویی کاملا جدی و دقیق بود)، مارسیا اوراستراند و شاهزاده به برج جادوگر می روند تا از آنجا با شوت زباله به کلبه نگهبان برسند. 
مارسیا اوراستراند و جینا به برج جادوگر ( محل زندگی جادوگر ویژه و ... جادوگران)  می رسند .جلوی در  برج جادوگر ، سرباز دیگر سر پستش نبود. او از برف شدید زیر برف ها مانده و یخ زده بود! 
مارسیا با ورد هایی مختلف سرباز ده ساله ارتش جوانان  را از زیر برف ها بیرون می آورد و او را با خود به برج جادوگر می برد. وقتی سرباز کنار آتش و پتوی ارغوانی مارسیا به هوش می آید؛ مارسیا و جینا از او اسمش را می پرسد ولی او فقط می گوید :  من پسر ۴۱۲ هستم.

پس از مدتی ،  در مخفی خانه ی مارسیا صدایی عجیب می دهد و باز می شود . سیلاس و نکو هیپ به همراه گرگ جادویی پیرشان "ماکسی" داخل می شوند و می گویند باید برای اطمینان از امنیت جینا با او به کلبه نگهبان بروند و نمی توانند جینا را تنها بگذارند.

بنا براین  مارسیا اوراستراند، شاهزاده،  سیلاس و نکو هیپ ، ماکسی  با پسر ۴۱۲ وارد شوت زباله می شوند  تا از راه ها ی هیجان انگیزی گذر کنند و به کلبه ی عمه زلدا بروند.

افصون ؛ اولین جلد از مجموعه بی نظیر و هیجان انگیز  سیپتیموس هیپ .
      
9

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.