یادداشت زکیه

زکیه

1400/11/2

چشم هایش
        تصور دیگه‌ای از قلم بزرگ علوی داشتم. وقتی خوندم و کتاب کوچک تمام شد، تو گویی من و برداشتن و انداختن تو آب جوش، بعد بلافاصله روی سرم آب یخ ریختن... خیلی واضحه، ترک برداشتم... مدت‌ها در افق خیره و مبهوت بودم. 
مگه میشه انقدر شخصیت‌های ۱داستان دم دستی باشن؟ بدتر از اون، روایت ۱داستان انقدر خام باشه؟ اصلا داستانی نبود تا بخواد روایت بشه... بعد تا این حد اسم کتاب بزرگ و پر طمطراق باشه؟!
وقتی میخوندم یاد سودای نویسندگیم و خرده قلم‌زنی‌های ایام نوجوانیم افتادم...
      
28

31

(0/1000)

نظرات

خیلی هم عصبانی!

0

زکیه

1400/11/3

آدم و ناراحت می کنن خب!

0

باشما موافقم، اما زاویه دیدتون به اثر قدری سختگیرانه است. این اثر بیشتر تاریخیه تا عاشقانه. حداقل امروز این ارزش رو پیدا کرده.

0