یادداشت

tasnim

1401/2/15

کوه های سفید
        ویل نمیخواست آن کلاهک را روی سرش بگذارد میخواست بتواند برای خودش زندگی کند و تحت کنترل نباشد و او مقاومت کرد ….
همه مان برای کار های مختلف مقاومت هایی کردیم و برخلاف بقیه عمل کردیم و گاهی این برخلاف دیگران عمل کردن به طور عادی پیش نمی رود . ویل هم مقاومت کرد و فرار برای اینکه نمیخواست سه پایه ها آن کلاهک را روی سرش بگذراند .
کتاب کوه های سفید با نویسندگی جان کریستوفر تقریبا توانست جذبم کند تا سر کلاس انشا پنجم به آن گوش بدهم و داستان را متوجه شوم ولی یک بار دیگر خودم خواندمش کتابی تخیلی که قانون های متفاوت دارد و گاهی قانون های مسخره که کل شهر بر دور آن قانون می چرخد و انجام ندادنش میتواند موجب کشته شدنت شود .
روند داستان متوسط بود نه خیلی جذاب و نه خیلی حوصله سر بر و می توانستی کتاب را برای خواندن نگهش داری و با اینکه تخیلی بود نویسنده قسمتی که میخواست در آن داستان را بگذراند را برای ما تخیلش را توضیح داده بود و کاری به قسمت های دیگر نداشت و ما هم هیچ احساس نیازی به دانستن قسمت های دیگر نداشتیم .
شخصیت پردازی خوبی داشت ولی جای بیشتر توضیح دادن شخصیت وجود داشت ولی با این حال من نسبت به شخصیت یک تصویری داشتم ومیتوانستم با داستان همراه شوم .
بعضی از جملات غیر قابل فهم بودند نه از نظر معنای کلامت از نظر چینش اشتباه بودند که میتواند مشکل ترجمه باشد .
در کل اگر می خواهید  بدانید با نگذاشتن کلاهک چه سرنوشتی برای ویل رقم می خورد  با تهیه ی این کتاب با داستان این کتاب همراه شوید .
      

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.