یادداشت محمد امین

        خب! به آخرش رسیدیم.
کتاب بادبادک‌باز یقینا کتابی هست که اگر بتوانی ارتباطی باهاش بگیری، میتواند تو را در برابر رنج و سختی‌ها به مراتب در سیر زندگی مقاوم‌تر کند. 
داستان به ظاهر اجتماعی است با روایتی تلخ و باطنی آمیخته به تاریخ و سیاست افغانستان. 
داستان در مورد شخصی‌ است به نام امیر که رفاقتی پایدار و شیرینی با نوکر‌زاده خود یعنی حسن دارد که یک نوع همدردی ملموسی با یکدیگر دارند؛ مادر یکی فوت شده و دیگری فراری. آن‌ها در شهر کابل افغانستان، محله‌ای به اسم وزیراکبرخان زندگی میکنند و با یکدیگر خاطرات خوشی را رقم میزنند. اما رفاقت آن‌ها تا انتها پایدار می‌ماند؟ در واقع شیشه رفاقت این دو رفیق و دوست در زمستان ۱۹۷۵ بنا بر اتفاقی غیرمنتظره  ترک میخورد. آن سال، مسابقه بادبادک‌بازی در محله وزیراکبرخان برگزار میشد. در مسابقه رسم بر این قرار است که تمامی بادبادک‌ها بر فراز آسمان به پرواز در می‌آیند و آخرین بادبادکی که در هوا همچنان پرواز کرده باشد برنده مسابقه است، و همین رقابتی تنگاتنگ و نفسگیری را بین بادبادک‌بازان را ایجاد میکند. و همچنین بادبادک‌بازان هر بادبادکی را که در حال سقوط باشد را از آن خود کند، سهم اوست و کسی حق گرفتنش با زور را هم ندارند.
اما ما چه کاره‌ایم؟ ما همراه امیر هستیم و میبینیم که چگونه یک آدم سختی میکشه، یک آدم بی‌معرفت باشه، یک ادم چگونه با عذاب‌وجدانش کنار میاید و در عین حال! یک رفیق منش و رفتارش چگونه است؟

این کتاب و اثر را به شخصه توصیه میکنم که بخوانید. زیرا اثری شگفت‌انگیزی از خالد حسینی است
      
7

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.