یادداشت حامد خسروشاهی
1404/1/24
کتابی که نمیخواستم تمام شود... معمولاً کتابی را که به دست میگیرم، دوست دارم یکسره بخوانم، تمام کنم و بعد زمین بگذارم. اما حاج آخوند فرق داشت... برای اولین بار، کتابی آنقدر شیرین برایم بود که نمیخواستم تمام شود. جرعهجرعه مینوشیدم و یک هفته تمام با آن مشغول بودم ☕📖 کتاب، خاطرات سید عطاالله مهاجرانیست از دوران کودکی و نوجوانیاش در روستای مهاجران اراک 🏡 روایتی صمیمی و شاعرانه از روزگاری که مردی با وجود مدارج بالای علمی در نجف و قم 🎓، تصمیم میگیرد به روستا بازگردد و با مردم بماند. روحانیای روشنضمیر، عارفمنش، خوشذوق، شاهنامهخوان، خیامدوست و مولویشناس که با سلوک سادهاش معلم جانهای خسته بود 🌿 حاج آخوند یک آینه است برای تماشای مردی که شبیه چهره رایج روحانیت نیست. ✨ اگر دلتان برای آدمهای بیادعا و بزرگ تنگ شده، اگر اهل خاطرهخوانی و نثرهای لطیف هستید، این کتاب را بخوانید... نه یکسره، بلکه جرعهجرعه مثل چای خوشعطری که نمیخواهی تمام شود... من کتاب را با صدای گرم خود نویسنده شنیدم 🎧 و همین، لذت خواندن حاج آخوند را برایم دوچندان کرد...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.