یادداشت نرگس بامری

        ۹۳۰صفحه که با شور و اشتیاق میخوندم و در احساساتِ تقریبا همه ی شخصیت هاش شریک بودم تمام شد... 
کتاب آنا رو خیلی دوست داشتم و دارم ، برعکسِ خیلی از کتاب های روسی که من فکر میکردم فهم و مطالعه اشون سخته،  نگارشِ زیبا و سلیسِ تولستوی برام جذاب بود، اینکه مسائل عاشقانه، سیاسی و اجتماعی رو با هم تلفیق کرده و با قلمی روان و توصیفات قابل درک و تصور، که نشانه ی معلومات بالا و همینطور مهارتِ فوق العاده ی ایشون در هنر و قدرت نویسندگی هست، برام انرژی بخش بود و میتونستم ساعت های پیاپی بدون خستگی سرگرمِ مطالعه باشم♡
خیلی هیجان دارم برم جلد دوم رو بخونم و ببینم چی میشه تهش.
نکات خیلی مهمی داره این کتاب که باید بهش توجه کرد، اینکه آنا خیانت کرد، درسته نفسِ کار خیانت بد هستش اما باید دید این مورد یعنی آنا چرا اینکارو کرد؟ که ستیوا در صفحات آخر کتاب در گفتگویی که با آنا داشت جواب این سوالمون رو میده، اینکه آنا بدون عشق با فردی که ۲۰سال از خودش بزرگتر بوده ازدواج کرده و درطول زندگیِ باهاش هم عاشقش نشده ... که باعث میشه در دام عشق ورونسکی بیفته .
رسوم و سنت های بدی که تو اون زمان بر روسیه حاکم بوده حس خوشایندی بهم نمیداد، و تا حدودی برام عجیب بود.
عجیب تر از همممه چی اینکه آنا بدون اینکه طلاق بگیره رفت با ورونسکی ...
راستی اینکه لووین و کیتی بهم رسیدن خیلی حس زیبایی داشت برام... آخی لووین طفلی چقدر کیتی رو دوس داشت🥹
باید جلد دوم رو هم بخونم تا نظر نهاییم رو بدم.
      
98

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.