یادداشت
1400/8/20
3.9
34
اغلب ما هنگامی که تاب تحمل درد و رنج بیشتری را نداریم در مسیر رشد و تکامل گام بر میداریم. کتاب نیمه تاریک وجود از آن بخشی از شخصیت ما پرده برمیدارد که روابط ما را به بنبست میکشاند، روح ما را میکشد و مانع از تحقق رویاهای ما میشود. در واقع این بخش از وجود ویژگیهای شخصیتی ماست که سعی میکنیم آنها را پنهان کنیم یا نادیده بگیریم. پیامی که از این نیمه تاریک دریافت میکنیم این است: من عیب و ایرادی دارم. من خوب نیستم. من دوست داشتنی نیستم. من شایسته نیستم. من بیارزش هستم. متاسفانه بسیاری از ما مضمون این پیام ها را باور میکنیم. همه انسانها با ساختار احساسی سالمیبه دنیا آمدهاند. از بدو تولد خود را میپذیرند و دوست دارند. راجع به ویژگیهای خوب و یا بد خود پیشداوری نمیکنند و با تمامی وجودِ خود در لحظه زندگی میکنند. اما به تدریج که بزرگتر میشوند خلاف اینها را از اطرافیان یاد میگیرند! آنها میگویند که چگونه رفتار کند، چگونه بخورد و بخوابد. انسان ثبات و بیثباتی را میآموزد، میآموزد که چه ویژگیهایی در محیط قابل قبول و چه ویژگیهایی غیر قابل قبول است. آموزشها مرحله به مرحله او را از زیستن در لحظه دور میکند و مانع از آن میشود که خود را آزادانه ابراز کند. در این کتاب نویسنده تجارب خود و دیگران را که در مورد پذیرش همه ویژگیهای انسانی میباشند را عرضه داشته است. همچنین فراز و نشیبهای مسیر زندگی خود و ماجرای کسانی که با شرکت در دورههای آموزشیاش توانستند به موفقیتهای وجودی دست یابند به قلم تحریر در آورده است. دبی فورد گامهای رسیدن به یکپارچگی و دگرگونی را مشخص میکند. فصل اول، جهان بیرون جهان درون، به شرح معنی نیمه تاریک وجود و معرفی آن به عنوان سایههای درونی انسان میپردازد و میگوید ما به جای ترس و انکار سایههای درونی ما نباید آنها را بپذیریم و آشکار کنیم چون آنها جزئی از شخصیت ما هستند. فصل دوم ،با عنوان به دنبال سایهها، این موضوع را بازتر میکند و تلاش میکند که ما را با آن سایه مواجه کند و باعث شود خود واقعیمان را بپذیریم. در فصل سوم با عنوان جهان در درون ماست شروع میشود انسان و جهان بیرونیاش را به این شکل توصیف میکند که هر انسانی نمونه کوچکی از کل عالم هستی است. فصل چهارم به یاد آوردن خود میباشد. در این فصل تمرینی برای کشف جنبههای پنهان وجود ارائه میشود. فصل پنجم «سایهات را بشناس تا خودت را بشناسی» نام دارد و نشان میشود که هرکس با آگاه شدن از سایهها موفق به شناخت خود واقعیاش میشود. به دنبال این موضوع در فصل ششم من آن هستم توضیح داده میشود پذیرش ویژگی های منفی خود و آنها را جز وجودمان به شمار آوردن در فصل هفتم به نام در آغوش کشیدن نیمه تاریک چند راهکار برای شناخت شخصیت های فرعی داده میشود فصل هشتم با عنوان «خود را از نو تعبیر کن». دبی فورد توضیح میدهد که چگونه به نیروی الهی درون خود احترام بگذاریم و به خود اجازه ابراز هر آنچه که هست را بدهیم. فصل نهم، بگذار نور وجودت بدرخشد، درباره رها شدن و شکوفایی انسان است. در این فصل بیان میشود که حقیر شمردن خود کمکی به جهان نمیکند، انسان به عنوان خلیفۀ خداوند به این دنیا آمده تا شکوه و جلال الهی درونش را بازتاب کند. و در آخر در فصل دهم نویسنده انسان را در ساختاری کامل و به هم پیوسته باز تعریف میکند سپس مفهوم تعهد را تفسیر میکند. فورد از مخاطب می خواهد که برای تحقق رویاهایش بجنگد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.