یادداشت روژان صادقی

        ۲.۵/۵
Where to start?
از اونجایی که دیگه تا الان چندین کتاب راجع به "کتاب" خوندم و عمیقا دوسشون داشتم و خب برای اینکه اصولا عاشق کتاب خوندنم (!Duh) با کلی ذوق و شوق رفتم سراغ این داستان. به نظرم میومد که کاملا favourite book material باشه برای من و خیلی هم تعریف های خوبی از آدمایی که سلیقشونو تو کتاب خوندن قبول دارم شنیده بودم. تقریبا 60-50 صفحه اولش برام لذت بخش بود. کلی داشتم با فرمت کتاب که هر بخشش با معرفی یه کتاب از زبون شخصیت اصلی شروع میشه و بر حسب اتفاق با اون قسمت زندگیش هم هماهنگه حال میکردم. تازه کلی هم جمله ها و پاراگراف های قشنگ داشت که واسه خودم هایلایت کرده بودم و دیگه مطمعن بودم که خیلی کتابو دوست خواهم داشت... ولی بعدش داستان برام یه روند نزولی خیلییی وحشتناک پیدا کرد. 
وقتی شروع کردم به خوندن کتاب واقعا واقعا انتظار نداشتم که اتفاق خاصی بیفته یا داستان خیلی بالا پایین داشته باشهAND I WAS FINE WITH THAT!!
ولی بعد از یک مدت انقد اتفاقات مسخره و OVERLY DRAMATIC و کلیشه تو کتاب افتاد که میخواستم جیغ بزنم. واقعا به نظرم میومد که نویسنده خیلیی زیادی داره تلاش میکنه!! 
من از شما میپرسم که چه لزومی داره هر شخصیت مرد و زنی که تو داستان وجود داره با هم pair up بشن؟
برای چی باید سعی کرد داستان و اون آخراش غم انگیز کرد ولی چون در واقع هیچ لزومی براش نیست، در نهایت رو من خواننده تاثیری نذاره؟ 
و در آخر اگه یک درصد هم این کتاب شانس داشت که من دوسش داشته باشم، با ترجمه نه چندان خوبش، اون شانس هم از بین رفت!
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.