یادداشت
1400/2/8
3.2
1
[شارل بودلر، شاعر و نویسندهی فرانسوی که زندگی کوتاهش پر از رنج و درد بود] لوک دکُن دربارهی او گفته است: این مرد که خیاموار در پیِ پاسخی به فلسفهی حیات و پایانِ نافرجام آن است،" با گشودن در به روی شب ظلمانی درونی خود، میکوشد بر واقعیتی عالمگیر و همگانی دست یابد." او در عینِ بیاعتقادی، زادنش را گناهِ اولیه(روایت شده در انجیل) میدانست و تاونش آن را رنج کشیدن و در این دوگانگی ذهنی و تضادِ روحی، گاه به خدا رو میآورد و گاه از او رو برمیگرداند و شیطان را برمیگزید. به نظر او اگرچه جدال بین انسان و اجتماع، زاییدهی شر است اما برای به کمال رسیدن، وجود آن ضروری است. بودلر شر را در هیئت خیر بازمینمایاند و در نوشتههایش کسی که علیه بدی عصیان کرده، به سرچشمهی خوبی دست مییابد. لزوم صحبت از او و خُلقیات و باورهایش در اینست که ساموئل کرامر(شخصیت اصلی فانفارلو) کسی جز بودلر نیست. این داستان کوتاه، شاهکاریست ظریف و سرشار از نکته سنجی و مسائل روان شناختی با زبانی خوشایند.(با نگاهی به یادداشت پرویز شهدی)_________________ بُرِش:[فرزندانِ نحیفی که از عشقهای خاموش به دنیا میآیند، حاصلِ هرزهدری و ناتوانی های نفرتانگیزند. هرزهدری روح و ناتوانیِ دل که باعث میشود یکی جز با کنجکاوی نتواند به زندگی ادامه دهد و دیگری هر روز از خستگی و ملال بمیرد.]
2
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.