یادداشت زینب جابری
5 روز پیش
داستان کتاب درمورد دو خواهره که کودکی سختی رو گذروندن و اونجوری که بوش میاد تروما های روانی زیادی دارن. یکی از خواهر ها به اسم آیولا دختر خوشگل و جذابیه که همه ی پسرا عاشقش میشن و اون یکی خواهر، یعنی کورید دختریه که ظاهرش به جذابیت آیولا نیست. کتاب از اینجا شروع میشه: آیولا با کورید تماس میگیره و به اون میگه که نامزدش رو با چاقوی شخصیش کشته و در ادامه ی روند ماجرا ما متوجه میشیم که این بلا سر دو تا نامزد قبلی آیولا هم اومده... کتاب پایان به شدت باز و عجیبی داره و اینطوریه که شما با خودتون میگید: دوباره یه بساط جدید... بعضی جاها خودم به شخصه احساس کردم که قضیه خیلی مسخره ست؛ یعنی اصلا کلا داستان سر و ته نداشت: ولی در کل داستان جذابیه و از اون دست کتابهاییه که میتونید ساعتها باهاش مشغول بشید؛ و برای من که یه مدت همه ی کتابهام رو نصفه نیمه رها میکردم و از کتاب خوندن افتاده بودم تجربه ی جالبی بود!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.