یادداشت فاطمهسادات نبوی ثالث
1403/8/21
کتاب صوتیش رو گوش دادم به لطف کوثر. اولین کتابی بود که برای یک بوککلاب که تازه عضو شدم خوندم. چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳ در حال رانندگی به سمت جلسهی بوک کلاب تمومش کردم:)) خوب نبود. شاید یکم برای دورهی نوجوونی مناسب باشه ولی الان نه. مدل نامهای رو هم کلا خیلی دوست ندارم من. داستان دربارهی پسرهایه که سالها پیش پدرش رو از دست داده و بعد از سالها توی نوجوونیش نامهای که پدرش براش نوشتهبوده رو پیدا میکنه. نامهی پدرش دربارهی ماجرای عاشقانهش با دختر پرتقالی که آخرش میفهمیم مادر پسره است ولی از همون اول واضحه:) هست و یکم هم سوالات به ظن خودش فلسفی مطرح میکنه توی نامه. اون گِرِه دختر پرتقالی اصلا درنیومدهبود و مدام با خودت میگفتی که چی؟ چه مسخره! حتی خود نویسنده هم به اسرارآمیزی دختر پرتقالی اعتقادی نداشت و یه جا از زبون پسرک همین "که چی؟" رو میگه. و خب عشقش هم واقعا دور از ذهن بود. یعنی حداقل منِ الان همچین چیزی رو نمیپذیره که یه دختری رو توی قطار ببینی با یه پاکت پرتقال و بعد با چهارتا نگاه، یه دل نه صد دل عاشقش بشی و کلی تئوری ببافی که چرا یه پاکت پرتقال داره (خب ازش میپرسیدی!) و بعد به خاطرش پاشی بری یه کشور دیگه و بعد در نهایت بفهمی عه این همون همبازی بچگیمون بود:/ خب حالا ممکنه یکی همین ماجرای دور از ذهن رو واقعی بسازه جوری که حتی آرزوش هم بکنی! ولی نیازمند اینه که خوب پرداخته بشه و حداقل خود نویسنده به ایدهش وفادار باشه. فقط یه تیکهی کوچکش که مامانه موقعی که پسره نامه رو تموم کرده میاد توی اتاقش و یه جملهی آشنا بین خودش و شوهر مرحومش رو میگه یهکوچولو رقیقکننده و قشنگ بود. سوال فلسفی کتاب هم چیزی بود که هزاران نفر بهش پرداختن. اینکه زندگی ارزش زیستن داره یا نه و اگه امکانش بود انتخاب کنیم به دنیا میومدیم یا نه که بهنظر من کلا سوال انحرافیای هست. چه اهمیتی داره اگه حق انتخاب داشتی چه انتخابی میکردی در ازل. بپرس برای امروزت چه انتخابی میتونی بکنی! اصلا میتونی انتخابی بکنی یا نه؟!
(0/1000)
فاطمهسادات نبوی ثالث
1403/9/8
1